گنجور

 
ترکی شیرازی

کیست این کشته که در لجهٔ خون غوطه ور است؟

تن پاکش به زمین، سر به سنان، جلوه گر است

کیست این مهر درخشنده و غلطیده به خون؟

کز ستاره به تنش زخم سنان، بیشتر است

کیست این کشته که بی غسل و کفن، خفته به خاک؟

لاله سان بر جگرش داغ، ز مرگ پسر است

کیست این کشته که راسش به سر نوک سنان؟

از عطش لعل لبش خشک، ولی دیده تر است

کیست این کشته که افتاده به میدان بلا؟

همچو ماهی به دل قلزم خون غوطه ور است

کیست این کشته که در کوفه سر انور او؟

گاه پنهان به تنور است و، گهی بر شجر است

کیست این کشتهٔ آغشته به خون در مقتل؟

که به سوز عطش افتاده به جانش شرر است

کیست این کشته که در ماتم او زینب را؟

اشک بر صفحهٔ رخسار، روان چون گهر است

کیست این کشتهٔ عریان که به هر انجمنی؟

از غمش «ترکی» بی برگ و نوا نوحه گر است

به اله این کشتهٔ مجروح حسین است حسین

این به خون غرقهٔ مذبوح حسین است حسین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است

چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است

نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما

بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّنده‌تر است؟

چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید

[...]

سوزنی سمرقندی

در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است

نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است

سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است

سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است

فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است

[...]

عطار

بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است

که همه کار جهان رنج دل و دردسر است

تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی

مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است

عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند

[...]

سعدی

هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است

عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است

نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید

یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه