«در دلم لالهصفت، خون جگر میریزد
صدف دیده به رخ، لؤلؤ تر میریزد»
هر زمان یاد کنم از لب عطشان حسین
دجلهسان، آب سرشکم ز بصر میریزد
بهر خونی که چکید از گلوی او به زمین
از ره دیده مرا خون جگر میریزد
یادم از حنجر خشکیدهٔ او چون آید
اشک خونین من از دیدهٔ تر میریزد
زان شراری که ز سوز عطشش بر جان بود
گوییا بر دلم از غصه شرر میریزد
شمر با چکمهٔ پا سینهٔ او را بشکست
طایر روحم از این واقعه، پر میریزد
با لب تشنه بریدند سرش را ز قفا
جبرئیل از غم او خاک به سر میریزد
صفحهٔ دفتر «ترکی» ز چه خونآلود است
مگر از خامهٔ او خون جگر میریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت تحت تأثیر مصیبتهای امام حسین (ع) و واقعه عاشورا قرار دارد. او با استفاده از تصاویری عاطفی و نمادین، احساسات عمیق خود را درباره درد و رنج آن حضرت بیان میکند. اشکها و خون جگر از چشمان او جاری است و هر یادآوری از لب عطشان حسین او را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. او از ظلمی که به حسین (ع) روا داشته شده و حوادث وحشتناکی که بر او گذشته، یاد میکند و این احساسات دردناک به صورت تصاویر زیبا و تراژیک در شعرش تجلی یافته است. به طور کلی، این شعر تجسمی از غم و اندوه عمیق شاعر درباره عاشورا و شهادت امام حسین (ع) است.
هوش مصنوعی: در دل من مانند لاله، احساساتی زجرآور و دلخراش جاری است، و از چشمهایم، اشک مانند مروارید روی صورتم میریزد.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد لبهای تشنه حسین میافتم، اشکهایم مانند آب دجله از چشمانم سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر هر قطره خونی که از گلوی او بر زمین ریخت، چشمم از درد و اندوه، اشک شوق و غم مثل خون جگر میریزد.
هوش مصنوعی: به یاد صدای خشدار او که میافتم، اشکهای خونین از چشمانم سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر آن آتش و شوری که از عطش سوزان آن بر جانم حس میکنم، به نظر میرسد که از غم و اندوه بر دلم مانند جرقههایی فرو میریزد.
هوش مصنوعی: شمر با چکمهاش سینهام را شکست، و روح من از این حادثه پر میزند.
هوش مصنوعی: با لب تشنه، سر او را از پشت بریدند و جبرئیل به خاطر اندوه او، خاک بر سر میریزد.
هوش مصنوعی: صفحهٔ دفتر «ترکی» چرا اینقدر پر از خون و درد است؟ آیا به خاطر این است که او با قلمش، اشک و غم دل را بر میریزد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناز گلبرگ رخت سنبل تر میریزد
لالهٔ سوختهدل خون جگر میریزد
هرشب از شرم گلستان جمالت صنما
آب از چهره خورشید و قمر میریزد
زلف تست آنکه پریشان شود از باد صبا
[...]
صبر هرچند به دل رنگ حضر میریزد
شوق از خانه برون رخت سفر میریزد
صدف از تشنهلبی مشرق تبخال شده است
ابر در کام نهنگ آب گهر میریزد
عارفان جان خود از خصم ندارند دریغ
[...]
زلف از شانه بروی چو قمر میریزد
یا که بر برگ سمن سنبل تر میریزد
هر دلی کی هدف ناوک نازش گردد
غمزه اش خون دل اهل نظر میریزد
گر نقاب افکند از روی جود آنزهره جبین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.