گنجور

 
ترکی شیرازی

یاران مگر حسین ولی خدا نبود؟

یا یادگار فاطمه و مرتضی نبود؟

تا روزگار چید به گیتی اساس ظلم

ظلمی چو ظلم واقعهٔ کربلا نبود

از بی کسی نهاد سر خود به روی خاک

شاهی که غیر دامن زهراش جا نبود

یحیی سرش بریده شد از خنجر جفا

اما ز کین، بریده سرش از قفا نبود

ایوب صبر کرد به رنج و محن ولی

صبرش چو صبر سید سجاد ما نبود

سوزد دلم به حالت بیمار کربلا

کو را به غیر اشک، دوا و غذا نبود

در راه شام زینب محنت رسیده را

دردی بدتر ز گم شدن طفل ها نبود

«ترکی» ز دیده خون بفشان بهر کشته ای

کورا کفن به بر، به جز از بوریا نبود