بس که ای شوخ پری چهره تو نازک بدنی
از حریری تن گلبرگ تو را پیرهنی
نتوانم به گل یاسمنت نسبت داد
که نازک بدنی، به ز گل یاسمنی
چون گل روی تو یک گل نبود در گلزار
چون قد سرو تو سروی نبود در چمنی
گر تکلم نکنی، لب به سخن نگشایی
هیچ مفهوم نگردد که تو داری دهنی
ترک چشم تو بود رهزن صد قافله دل
تو مگر پادشه طایفهٔ راهزنی
در تکلم ز لبت لعل و گهر می ریزد
تو مگر کان بدخشانی و، بحر عدنی
فارس یک تنه، لشکر نتواند شکند
تو اگر یک تنه خود فارس لشکر شکنی
بوی مشک ختن از زلف تو آید به مشام
نازنینا! تو مگر آهوی دشت ختنی
صحبت روح افزا و، سخنت شیرین است
«ترکیا» بس که تو خوشصحبت و شیرینسخنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به توصیف زیبایی و نازکی معشوق خود میپردازد. او معشوق را همچون گلی خاص در باغ توصیف میکند که زیباییاش بینظیر است. همچنین اشاره میکند که هنگام صحبت کردن، لبان او همچون لعل و گهر میدرخشد و سخنانش خوشایند و شیرین است. شاعر به قدرت و تأثیرگذاری معشوق اشاره میکند و او را به عنوان پادشاهی در عالم عشق و محبت معرفی میسازد. در کل، متن حاکی از عشق و تحسین عمیق شاعر نسبت به معشوقش است.
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا و بازیگوش، تو به قدری لطیفی و نازکی که گویا تن گلبرگهای حریر بر تن داری.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم زیبایی تو را با گل یاسمن مقایسه کنم، زیرا تو از آن گل نیز لطیفتر و زیباتری.
هوش مصنوعی: چون چهرهات زیبا و دلربا مانند هیچ گلی در باغ نیست و مانند قد بلندتو هیچ سرو دیگری در باغچه پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر سخن نگویی و چیزی نگویی، هیچ کسی متوجه نخواهد شد که تو دارای زبانی هستی.
هوش مصنوعی: زیبایی چشم تو باعث شده که دلهای بسیاری از قافلههای عاشقانه برباد برود، گویی تو پادشاه کسانی هستی که به دلبردن عادت دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو صحبت میکنی، از لبت جواهرات و چیزهای ارزشمند میریزند. آیا تو مثل معدن بدخشان و دریاچه عدن نیستی؟
هوش مصنوعی: تنها فارس میتواند لشکری را شکست دهد، اگر تو نیز به تنهایی به میدان بیایی و مثل فارس عمل کنی.
هوش مصنوعی: عطر خوش مشک از موهای تو به مشام میرسد، ای نازنین! آیا تو شبیه آهوی زیبای دشت ختن نیستی؟
هوش مصنوعی: صحبت تو روح را تازه میکند و گفتارت شیرین است، «ترکیا»، چه قدر تو در حرف زدن خوشصحبت و شیرین زبان هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی
وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند
وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
چند ازین قاعدهها وقت درآمد که کنون
[...]
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
[...]
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
[...]
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
[...]
مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.