گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ترکی شیرازی

ای که در حسن، ماه تابانی

از لطافت چو حور و غلمانی

راست گویم به راستی قدت

سرو نبود به هیچ بستانی

نه طبیبی که مورث دردی

نه حبیبی که دشمن جانی

به تو مشتاقم آن چنان که به آب

تشنهٔ خسته در بیابانی

دامنم پر زاشک و خون دل است

گر خریدار در و مرجانی

می شنیدم که نیست در تو وفا

چون بدیدم هزار چندانی

خشم آلوده با من استی و بس

با رقیبان مدام خندانی

به طریقی که کشته ای تو مرا

نکشد کافری، مسلمانی

ترک چشم تو خون «ترکی» ریخت

تو مگر حکمران ترکانی؟