ای که در حسن، ماه تابانی
از لطافت چو حور و غلمانی
راست گویم به راستی قدت
سرو نبود به هیچ بستانی
نه طبیبی که مورث دردی
نه حبیبی که دشمن جانی
به تو مشتاقم آن چنان که به آب
تشنهٔ خسته در بیابانی
دامنم پر زاشک و خون دل است
گر خریدار در و مرجانی
می شنیدم که نیست در تو وفا
چون بدیدم هزار چندانی
خشم آلوده با من استی و بس
با رقیبان مدام خندانی
به طریقی که کشته ای تو مرا
نکشد کافری، مسلمانی
ترک چشم تو خون «ترکی» ریخت
تو مگر حکمران ترکانی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آئین و رسم یونانی
ما به هر مجلسی ز تو زده ایم
همچو بلبل هزاردستانی
بسته کاری نکرده ای با ما
مردمی کرده ای فراوانی
زود در هر چه خواستیم از تو
[...]
تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
با چنین مهتران بی معنی
[...]
ای پناه همه مسلمانی
رافع بن علی شیبانی
تاج دینی و از مکارم تو
همه اصحاب دین بآسانی
در معالی بلند مرتبتی
[...]
من یکی شاعرم نه سامانی
نز نژاد ملوک ساسانی
نه مرا باد حشمت میری
نه مرا اسب و طوق سلطانی
نه غلامان رومی و خزری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.