گنجور

 
ترکی شیرازی

رو بر نتابم از تو گرم تیر می زنی

خورسند ار مرا تو به شمشیر می زنی

گر تیغ می زنی سپرم پیش تیغ تو

هر چند بی جنایت و تقصیر می زنی

تیغ ازمیان کشیده داری سر زدن

غمگین از این رهم که چرا دیر می زنی؟

من پیش تو چو صورت تصویر مانده ام

بیهوده زخم تیغ، به تصویر می زنی

با دست خود اشاره به ابروت می کنی

هشدار، دست بر دم شمشیر می زنی

نخجیر را به تیر و کمان می زنند خلق

جانا! به تیر غمزه تو نخجیر می زنی

دلهای بسته در گره زلف تو بسی ست

تا کی گره به زلف گره گیر می زنی

«ترکی» به یار پنجه فکندن نه حد توست

زنهار از آن که پنجه تو با شیر می زنی

گویا مس وجود تو خواهی طلا شود

خود را بر آن وجود چو اکسیر می زنی