گنجور

 
ترکی شیرازی

سر چه باشد که فدا بر سر پیمان نکنم

جان چه باشد که نثار ره جانان نکنم

تا رخ و زلف و خط یار مرا در نظر است

التفاتی به گل و سنبل و ریحان نکنم

تا مرا موعظهٔ پیر مغان در گوش است

گوش بر موعظهٔ واعظ نادان نکنم

گرچه از دیدن خوبان تن و جان، در تعب است

حیف باشد که نظر بر رخ خوبان نکنم

مطرب ار این غزل از گفتهٔ «ترکی» خوان

گوش بر زمزمهٔ مرغ خوش الحان نکنم