سر چه باشد که فدا بر سر پیمان نکنم
جان چه باشد که نثار ره جانان نکنم
تا رخ و زلف و خط یار مرا در نظر است
التفاتی به گل و سنبل و ریحان نکنم
تا مرا موعظهٔ پیر مغان در گوش است
گوش بر موعظهٔ واعظ نادان نکنم
گرچه از دیدن خوبان تن و جان، در تعب است
حیف باشد که نظر بر رخ خوبان نکنم
مطرب ار این غزل از گفتهٔ «ترکی» خوان
گوش بر زمزمهٔ مرغ خوش الحان نکنم