گنجور

 
طغرل احراری

با لب لعل تو طوطی نکند هم‌سخنی

بگذرد پیش تو از دعوی شکرشکنی

سنبل زلف تو را باد پریشان سازد

بشکند عنبرسارایی و مشک ختنی!

گرچه ابروی تو شد قبله اسلام ولی

بت بتخانه چین و صنم اهرمنی!

سرخی بیره تنبول لبت را دیده

خون حسرت خورد از رشک عقیق یمنی!

هیچ در باغ جهان گل نبود چون رویت

ای گل باغ لطافت ز کدامین چمنی؟!

دهنت وقت سخن گر گهرافشان گردد

نرخ خرمهره شود قیمت در عدنی!

به من آمد ز قضا ختم تمامی سخن

ختم شد با تو چنان دعوی سیمین‌ذقنی

غنچه در باغ اگر لعل لبت را بیند

نزند لاف به پیش تو ز کوچک‌دهنی!

گرچه ننگ است تو را عاشقی طغرل ما

به خدا شکر کنم زان که تو معشوق منی!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode