ای نرگس مستت چمن آرای تغافل
بازار تو گرم است ز سودای تغافل
در سرمه چو بخت سیه ما همه اکنون
خوابیده مگر فتنه و غوغای تغافل؟!
غفلت اثر شوق بود غنچه لعلت
خون گشت دل ما به تمنای تغافل
جان در طلبت داده به امید نگاهی
آخر شدم از چشم تو رسوای تغافل!
یک جرعهای از باده شوق تو مرا بس
در انجمن ناز ز مینای تغافل
شوریست ز کیفیت میخانه چشمت
حیرانم ازین مستی صهبای تغافل
در بادیه عشق دویدیم و ندیدیم
جز چشم تو نخچیر به صحرای تغافل
با مصلحت عشق به گلزار جمالش
چشمی بگشا بهر تماشای تغافل
از وصل تو محروم من از طالع پستم
از ناز بلندست مگر جای تغافل؟!
ای همنفسان خار ره عشق برآرید
با سوزن مژگان من از پای تغافل
طغرل چه خوش است موجه دریای معانی
من کشته تمکینم و رسوای تغافل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جوش بهارت چمنآرای تغافل
چون چشم تو سر تا قدمت جای تغافل
عمریست که آوارهٔ امید نگاهیم
ازگوشهٔ چشم تو به صحرای تغافل
از شور دل خسته چه مینا که نچیدهست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.