گنجور

 
طغرل احراری

باده عشق تو در هر دل اگر جوش کند

اگرش آب حیات است کجا نوش کند؟!

آرزومند وصال تو اگر هوشناک است

به یکی قطره می وصل تو بیهوش کند

سر خود گرچه بر افلاک نو ساید

حلقه داغ غلامی تو در گوش کند

طوطی هند شکرخایی لعلت بیند

از خجالت سخن خویش فراموش کند

چشم آهوی تو آهو به ختن می‌گیرد

بلکه آهو به سیه‌چشمی آهوش کند

از قضا خط برات اجل آرد هرکس

چون دو پیکر ز کمربند تو آغوش کند

نخل شمشاد خرام قد او را بیند

بی‌ابا سجده محراب دو ابروش کند

خم شود قامت او چون قد طغرل عمری

هرکسی بار غم عشق تو بر دوش کند!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode