گنجور

 
طغرای مشهدی

شماره ۱: برخورد چون به گل روی تو نظاره ما

شماره ۲: پایی به دیدن من غمناک برنداشت

شماره ۳: عمر ما چون دیده نرگس به حیرانی گذشت

شماره ۴: جمع شد دل تا سر زلف پریشانت گرفت

شماره ۵: از بس که طبع من به گنهکاری آشناست

شماره ۶: شب فغانم گوشمال چرخ بی بنیاد داد

شماره ۷: چون دست به من در انجمن داد

شماره ۸: آن کس که در جهان، نسق شهر و ده نهاد

شماره ۹: دماغم از ضعیفی، نکهت گل بر نمی تابد

شماره ۱۰: اگر به پیش من آید، نقاب می طلبد

شماره ۱۱: ز بس گرد خموشی بی تو در کاشانه می پیچد

شماره ۱۲: نه زلف است آنکه بر دور تو مشک آلود می گردد

شماره ۱۳: بی زر نمی توان یافت، جا در حریم کعبه

شماره ۱۴: بی طاقتم چنان کرد، آن آفتاب تابان

شماره ۱۵: لب از حدیث توبه دلم را کباب کرد

شماره ۱۶: دل هیات سرمنزل جانانه برآورد

شماره ۱۷: گردون به من ز سفره خود آنچه داده است

شماره ۱۸: مگو که شیشه به ساغر شراب می ریزد

شماره ۱۹: هر چند ناله کردم، نشنید پیر گردون

شماره ۲۰: همچو ساغر دلخوشی در سینه محزون نماند

شماره ۲۱: دلم ز چشمه آیینه تا وضو نکند

شماره ۲۲: میکشان در بزم وصلت باده چون قسمت کنند

شماره ۲۳: شبی که ابر سیه، ماه را نقاب شود

شماره ۲۴: داغم که سر زلف توام زود شد از کف

شماره ۲۵: از بس که بی نصیب در ایام پیری ام

شماره ۲۶: ستم کردم به خود کاین نفس بدخو را خورش دادم

شماره ۲۷: ز بس نومیدم از بیداد گردون

شماره ۲۸: رخ نیفروخته در بزم، خراب تو شدم

شماره ۲۹: چو نی باید درین باغ فنا دایم کمربستن

شماره ۳۰: به شاخ گل تواند بلبل ما آشیان بستن

شماره ۳۱: شد عیان بر همه کس بی سروسامانی من

شماره ۳۲: ناز بر اغیار کرد، من چه بنازم به او؟