از چه رو دارد شب زلفت به تاریکی سری؟
ای که از مهتاب حسنت می شود روشن چراغ
عاشقی بیش از جوانی کرد در پیری دلم
می دهد طغیان آتش دردم رفتن چراغ
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
لغزش به بخش حاشیههای شعر |
|
لغزش به بخش تصاویر نسخههای خطی، چاپی و نگارههای هنری مرتبط با شعر |
|
لغزش به بخش ترانهها و قطعات موسیقی مرتبط با شعر |
|
لغزش به بخش شعرهای همآهنگ |
|
لغزش به بخش خوانشهای شعر |
|
لغزش به بخش شرحهای صوتی |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
به اشتراکگذاری متن شعر جاری در گنجور |
|
مشابهیابی شعر جاری در گنجور بر اساس وزن و قافیه |
|
مشاهدهٔ شعر مطابق قالببندی کتابهای قدیمی (فقط روی مرورگرهای رومیزی یا دستگاههای با عرض مناسب) |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
از چه رو دارد شب زلفت به تاریکی سری؟
ای که از مهتاب حسنت می شود روشن چراغ
عاشقی بیش از جوانی کرد در پیری دلم
می دهد طغیان آتش دردم رفتن چراغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت زلف محبوب اشاره میکند که باعث تاریکی میشود. همچنین از نور مهتاب و چهره محبوبش یاد میکند که چراغی برای روشنایی است. او بیان میکند که حتی در پیری، عشق و احساساتش زندهاند و در دلش طغیانی از آتش درد عشق وجود دارد که مانند چراغی سوزان است.
هوش مصنوعی: چرا شب زلف تو این قدر تیره و تار است؟ ای زیبا که نور چهرهات مانند مهتاب، چراغها را روشن میکند.
هوش مصنوعی: عشق او بیش از سن جوانیاش در پیری ادامه دارد، ولی با اینکه سنش بالا رفته، هنوز دلش شعلهور از درد و عشق است و مثل یک چراغی که در حال خاموش شدن است، از بین میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سرایی را که باشد از دل روشن چراغ
میجهد شبهای تار از دیده روزن چراغ
میخورد خون از فروغ سینه من داغ عشق
میکشد خجلت ز خود در وادی ایمن چراغ
سوختم ز افسردگی یارب درین محفل، کجاست
[...]
چون کند در انجمن تاب رخش روشن چراغ
پرتو خود را به دور اندازد از روزن چراغ
بس که بعد از سوختن هم گرم دارد تب مرا
می کند آیینه از خاکسترم روشن چراغ
گر گریبان را گشاید بر نسیم، از عقل نیست
[...]
مه بود در کلبه ام چون در ته دامن چراغ
خانه من ز آتش گل می کند روشن چراغ
جوهر شمشیر او را کرد خون من علم
می رساند تیغ بر خورشید از روغن چراغ
پشت بام خانه اش سیلی زند مهتاب را
[...]
بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ
پیش ازان دم کز شرر در سنگ شد روشن چراغ
آهم از سوزت چراغ دودمان شعله است
می توانم کردن از باد نفس روشن چراغ
برقع افکندیز رخسار و بسی شرمنده است
[...]
پیش رویش کرد پنهان مهر در روزن چراغ
کی تواند شد بلی چون روز شد روشن چراغ
لاله را گر در چمن بینی یقین دان لاله نیست
داغ های رفتگان گل کرده در گلشن چراغ
در جهان اکثر که می بینیم دل افسرده اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.