چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا
هزار حرف به دل مانده چون کتاب مرا
چنین که چرخ، سحرخیز سردمهری شد
عجب که گرم شود تن به آفتاب مرا
به جوی باغ فتادم، ولی ز بی قدری
چو عکس شاخ درختان نبرد آب مرا
به یاد او چو کنم گریه در سرمستی
چکد به جامه بی طاقتی گلاب مرا
چو شمع، بود ز بیداری ام صبا گلچین
نسیم نرگس او کرد مست خواب مرا
به آبروی که خاکم قبول خواهد کرد؟
اگر کسی ندهد غسل در شراب مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و ناگفتهی شاعر است. او از نبود کلامی برای بیان حس و حالش میگوید و این حس را با تصویرهایی مانند گریه و یاد معشوقش توصیف میکند. همچنین، شاعر به تضاد میان سرما و گرما، و بین ناکامی و زیباییهای طبیعت اشاره میکند. در نهایت، او به اعتبار و شرافت خود اشاره دارد و میگوید که اگر کسی به او در شراب غسل ندهد، خاک و ذلتش را قبول خواهد کرد. این شعر به خوبی نشاندهندهی عشق، اندوه و تلاش برای ابراز احساسات است.
هوش مصنوعی: وقتی که در کلامم را نمیگشایم، هزاران حرفی که در دل دارم مانند کتابی باقی میماند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمانی که روز و شب به تغییرات خود ادامه میدهند و سردی و گرمی در طبیعت وجود دارد، جالب است که چگونه میتواند بدن من به گرمای آفتاب پاسخ دهد و گرم شود.
هوش مصنوعی: به حوض باغ افتادم، اما به دلیل بیارزشی و عدم عمق آب، نتوانستم تصویری از شاخسار درختان را در آن ببینم.
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد او اشک میریزم، در حال سرمستی، قطرههای گلاب از تنم به خاطر بیتابیام میچکد.
هوش مصنوعی: مثل شمع، در حالت بیداری من، نسیم صبحگاهی گل نرگس را چیده و مرا در خواب مست کرده است.
هوش مصنوعی: به چه دلیلی به من احترام میگذارند؟ اگر کسی مرا در شراب نشوید و پاک نکند، آیا خاک من ارزشمند خواهد بود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
خیال روی تو یکباره برد خواب مرا
درنگ وصل تو افکند در شتاب مرا
متاب روی ز من دلبرا و زلف متاب
که تاب زلف تو در تب فکند تاب مرا
اگر بر تو دهد میوه بهشت چرا
[...]
خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
کمند طره شستت، ببرد تابم را
چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم
دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را
نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر
[...]
که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا
که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
شبی که مست بکاشانه ام فرود آید
فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز
[...]
گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
چو نخل موم، نمی سازد آفتاب مرا
جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا
سواد شهر بود آیه عذاب مرا
چو ماه نو به تواضع ز خاک می گذرم
[...]
خوشم به درد مکن ای دوا عذاب را
مکن مکن که عمارت کند خراب مرا
چه آتشی تو نمیدانم ای بهشتی روی
که ذوق گریه عشق تو کرد آب مرا
هجوم گریه نمیدانم اینقدر دانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.