گنجور

 
 
 
کلیم

شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت

بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت

عشق با سیلاب پنداری زیک سرچشمه است

جای خود ویران کند هر جا دمی منزل گرفت

طبع بی انصاف را از عیب جوئی چاره نیست

[...]

صائب تبریزی

تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت

آسمان آیینه خورشید را در گل گرفت

این قدر تدبیر در تسخیر ما در کار نیست

مرغ نوپرواز ما را می توان غافل گرفت

پر برون آرد به اندک روزگاری چون خدنگ

[...]

سلیم تهرانی

شکوه ی احباب را نتوان به خود مشکل گرفت

تا زبان باشد، نمی باید سخن در دل گرفت

بیخودی در وصل از من انتقام خود کشید

داد دل از کشتی ما موج در ساحل گرفت

عشق از قید گرانجانی مرا آزاد کرد

[...]

سیدای نسفی

شوخ ملتانی گرو از غنچه های گل گرفت

هر که پیش آمد به بینی خط کشید و پل گرفت

طبیب اصفهانی

بس که ساغر چشم مخمورش ز خون دل گرفت

رنگ خون مژگان او چون خنجر قاتل گرفت

خوشدلی در طالع من نیست گویا روزگار

در سرشتم آب از چشم تری در گل گرفت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه