گنجور

 
طغرای مشهدی

ز گلها، سروها را دورمنشان ای چمن پرور

که دایم شیشه ها را جا بود نزدیک ساغرها

ز مروارید شبنم، تاکهای سبز پیراهن

کنند آرایش دخترچه های خود چو مادرها

چو آن سرو سهی قامت به سیر کوچه باغ آید

درختان را به انداز سلامش خم شود سرها

ز نقش پای موری، قاصدم در چاه می افتد

ز چاه خود چه سان آیند بر بامم کبوترها

برادر خواند طغرا اهل عالم را ز خونگرمی

چو یوسف عاقبت آزارها دید از برادرها

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode