فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۸ - مسمط بهاریه
تا کیومرث بهار آمد و بنشست به تخت
سر زد اشکوفه سیامکسان از شاخ درخت
غنچه پوشیده چو هوشنگ زمردگونرخت
بست طهمورث بر دیو محن سلسله سخت
جام جمشید پر از باده کن اکنون که ز بخت
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۹ - قطعه
نصرة الدوله در فنای وطن
در اروپا کند تلاش ببین
گاه پاریس و گه ژنو او را
با لبی پر ز ارتعاش ببین
در بر لرد کرزنش دائم
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۰ - چکامه وطنی
مرا بارد از دیدگان اشک خونی
بر احوال ایران و حال کنونی
غریقم سراپای در آب و آتش
ز آه درونی ز اشک برونی
زبان آوران وطن را چه آمد
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۱
ای وطنپرورِ ایرانیِ با مَسلَک و هوش
هان مکن جوش و خروش
پندهای منِ با تجربه بنمای به گوش
گر تویی پند نیوش
اجنبی گر به مَثَل میدهدت ساغر نوش
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۲ - لرد کرزن عصبانی شده است
تا بود جان گرانمایه به تن
سر ما و قدم خاک وطن
بعد از ایجاد صد آشوب و فتن
بهر ایران ز چه رو در لندن
لرد کرزن عصبانی شده است
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۳ - اوضاع داخله
ای آنکه تو را به دل نه شک است و نه ریب
آگاه ز حال خضر و چوپان شعیب
خوش باش که گر خبر به طوفان ندهند
هر روز بگیرد خبر از مخبر غیب

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۳ - اوضاع داخله
لله الحمد که تهران بود آزرم بهشت
ملت از هر جهت آسوده چه زیبا و چه زشت
اغنیا مشفق و با عاطفه و پاک سرشت
فقرا را نبود بستر و بالین از خشت
الغرض از ستم و جور اثری نیست که نیست
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۴ - چکامه وطنی
تا نشود جهل ما به علم مبدل
پیش ملل بندگی ماست مسجل
توده ما فاقد حقوق سیاسی است
تا نشود جهل ما به علم مبدل
ما همگی جاهل و ز دانش محروم
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۵ - قسمتی از قصیده در انتقاد قرارداد وثوق الدوله
داد که دستورِ دیوخوی ز بیداد
کشورِ جم را به بادِ بیهنری داد
داد قراری که بیقراریِ ملّت
زآن به فلک میرسد ز ولوله و داد
کاش یکی بردی این پیام به دستور
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۶ - تهران - آذربایجان
بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان
بر فلک میرفت کی فریادِ آذربایجان
خاک خودخواه خطرخیز ری بیآبروی
داد بر باد فنا بنیاد آذربایجان
یکسر از بیاعتناییهای تهران شد خراب
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۷ - قوام السلطنه
محو شد ایران ز اقدام قوام السلطنه
محو بادا در جهان نام قوام السلطنه
مذهبش کافر پرستی دینش آزادیکشی
ای دریغ از دین و اسلام قوام السلطنه
گشته بیت المال ملت بهر مشتی مفتخور
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۸
سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی
داده او به هر پستی، دستگاه سلطانی
دین ز دست مردم برد، فکرهای شیطانی
جمله طفل خود بردند، در سرای نصرانی
ای دریغ از این مذهب، داد از این مسلمانی
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۹
عید جم گشت ایا ماه منوچهر عذار
بنما تهمتنی خون سیاووش بیار
آخر ای هموطنان شوکت ایران به کجاست
علم و ناموس وطندوست وزیران به کجاست
این همان بیشه بود، غرش شیران به کجاست
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۰
«فرخی » کاین ادبیات سروده است خشن
عذرخواه است صمیمانه ز ابناء وطن
هر که را دوخته شد در ره مشروطه دهن
پر بدیهی است نگوید بجز از راست سخن
این وطن فتنه ضحاک ستمگر دیده
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۱
پرد ز افق بر چرخ فواره خون هر روز
تا غوطه زند خورشید از خون خیابانی

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۲ - ماده تاریخ، انحلال عدلیه نقل از جنگ خطی کوهی کرمانی
تا به کی داری به ایران و به ایرانی امید
تا به کی گویی که صبحِ دولتِ ایران دمید
تا به کی گویی که آب رفته باز آید به جوی
تا به کی باید از این الفاظِ بیمعنی شنید
تا به کی باید که ملّت را نمود اِغفال و رنگ
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۳ - رباعی مستزاد
دانی که بود سپیدرو نیکعمل
پیش رفقا؟
یا کیست سیهنام در انظار ملل
از حب طلا؟
آن کارگری که میخورد نان جوین
[...]

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۴ - رباعی مستزاد
با آنکه بود موجد نعمت دهقان
با اجرت کم
با آنکه بود موجب رحمت دهقان
سر تا به قدم
با رحمت خود اسیر زحمت زارع
[...]

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱ - پیشگفتار
بنام خداوند کون و مکان
خداوند روزی ده مهربان
خدایی که جان و خرد آفرید
به فرمان او شد جهانها پدید
وزان پس بنام محمّد درود
[...]

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲ - پادشاهی دَیِوکَس نخستین شاه ماد
دِیُوکِس، نخستین شَهِ ماد بود
وز او سر به سر، کشور آباد بود
بسی بود آن شاه با عدل و داد
کریم و جوانمرد و نیکو نهاد
گزیدند او را به شاهنشهی
[...]
