حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
خوش آمد گُل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمانِ خوشدلی دریاب و دُر یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و مِی خور در گلستان
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳
گل بیرخِ یار خوش نباشد
بیباده بهار خوش نباشد
طَرفِ چمن و طوافِ بستان
بیلالهعذار خوش نباشد
رقصیدن سرو و حالتِ گُل
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴
نفسِ بادِ صبا مُشکفشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟
مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶
روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان میفرمود
عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد
شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷
ستارهای بدرخشید و ماهِ مجلس شد
دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموزِ صد مُدَرِّس شد
به بویِ او دلِ بیمارِ عاشقان چو صبا
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد
به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹
یاری اندر کس نمیبینیم، یاران را چه شد؟
دوستی کِی آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟
آب حیوان تیرهگون شد، خضر فرخپِی کجاست؟
خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهاران را چه شد؟
کس نمیگوید که «یاری داشت حقِّ دوستی»
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰
زاهدِ خلوتنشین، دوش به مِیخانه شد
از سرِ پیمان بِرَفت، با سرِ پیمانه شد
صوفیِ مجلس که دی، جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
شاهدِ عهدِ شباب، آمده بودش به خواب
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱
دوش از جنابِ آصف، پیکِ بشارت آمد
کز حضرتِ سلیمان، عشرت اشارت آمد
خاکِ وجود ما را، از آبِ دیده گِل کن
ویرانسرایِ دل را، گاهِ عمارت آمد
این شرحِ بینهایت، کز زلفِ یار گفتند
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲
عشقِ تو نهالِ حیرت آمد
وصلِ تو کمالِ حیرت آمد
بس غرقهٔ حالِ وصل کآخر
هم بر سرِ حالِ حیرت آمد
یک دل بنما که در رَهِ او
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳
در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴
مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد
هدهد خوشخبر از طَرْفِ سبا بازآمد
برکش ای مرغِ سحر نغمهٔ داوودی باز
که سلیمانِ گل از بادِ هوا بازآمد
عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵
صبا به تهنیتِ پیرِ مِیفروش آمد
که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیحنفس گشت و باد نافهگشای
درخت سبز شد و مرغ دَر خروش آمد
تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶
سَحَرم دولتِ بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتیِ نافهگشای
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸
هر که شد مَحرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شُکرِ ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد
صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹
رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظرِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰
ای پستهٔ تو خنده زده بر حدیثِ قند
مشتاقم از برای خدا یک شِکَر بخند
طوبی ز قامتِ تو نیارد که دَم زند
زین قصّه بگذرم که سخن میشود بلند
خواهی که برنخیزدت از دیده رودِ خون
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱
بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد
حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند
هیچ رویی نشود آینهٔ حجلهٔ بخت
[...]
