دلِ غمدیده به دنبالِ کسی افتادهست
دادخواهی، ز پیِ دادرسی افتادهست
از منِ خسته، خدا را به تَغافُل مگذار
که مرا کار به آخر نفسی افتادهست
حَسْرَتِ مُرغِ اسیری کَشَدَم کز دامی
کرده پرواز و به کُنجِ قَفَسی افتادهست
رفته هوشم ز سر و صبر ز دل، از تو مرا
تا به سر، شوری و در دل، هوسی افتادهست
یار، صد حیف که همصحبتِ غیر است «طبیب»!
گلی، افسوس در آغوشِ خَسْی افتادهست