نگشاید دلم از وصل به هجران نزدیک
چه فروغی دهدم شمع به پایان نزدیک
مکن از گریه مرا منع که واپس نرود
اشگ گرمی که رسیدست به مژگان نزدیک
گریه امشب همه شب گرد دلم میگردد
شده گویا اثری باز با فغان نزدیک
دلخراشست دگر ناله مرغان پیداست
که رسیدست خزانی به گلستان نزدیک
من و از دور نگاهی به تو، آن بختم کو
که نشینی به من بیسر و سامان نزدیک
شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست
نشد این تیره شب هجر به پایان نزدیک
باخبر باش درین بادیه از عشق طبیب
کآتش از دور نماید به بیابان نزدیک