گدای گداپیشه زاق و گنگ
که دست تو شل باد و پای تو لنگ
تو گر باز گشتی نه شادان بغم
دژم چهره بارکش گشت تنگ
بسا تنگدستا که بردند ازو
صلتهای فاخر بخروار و تنگ
ز بخت بد تست بر بخت او
چو با بخت خود سر نه با او بجنگ
کف مهتران چون ترازو بود
بیکتا پلاسیم و یک پله سنگ
نصیب تو سنگ آمد از بهر آن
که با فضل بودی و بی صبر و سنگ
شدت راست از پیش او چار چیز
کزان چار چیزت بود عار و ننگ
بزر بر خراج و به خانه حق
بسر برد یوس و به . . . ون در پشنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و روز یک گدای گداپیشه میپردازد. او که زندگی سختی دارد و به دلیل ناتوانی در شرایط نامساعدی قرار گرفته، احساس ناامیدی و تنگدستی میکند. شاعر به ناعدالتیهای زندگی اشاره میکند و بیان میدارد که سرنوشت برخی افراد به خاطر بدشانسی و قضا و قدر زیان دیده است. همچنین نکاتی درباره زبان و اصطلاحات اجتماعی و اقتصادی نیز مطرح شده که یادآور نابرابریها در جامعه است. در نهایت، این شعر به ابراز احساسات و مشکلات انسانی میپردازد و اندوه و ناتوانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: مرد گدا و بیزبان، که دستش ناتوان و پایش لنگ است، به تو زیر نظر دارد.
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر به اینجا برگردی، نه با خوشحالی که با اندوهی تلخ خواهی آمد، چون چهرهای غمگین و درهمکشیده خواهی داشت.
هوش مصنوعی: بسیاری از فقیران وجود دارند که از آنها به خاطر داشتن ویژگیهای ظاهری یا مالی، چیزهای باارزش و با کیفیتی را میگیرند و در عوض چیزی به آنها داده نمیشود.
هوش مصنوعی: از بدبختی تو، بخت او هم تحت تأثیر قرار میگیرد. بنابراین، به جای اینکه با او مواجه شوی، سعی کن با سرنوشت خودت کنار بیایی و از درگیری دوری کنی.
هوش مصنوعی: کف مهتران مانند ترازویی است که یک طرف آن پلاسیم و طرف دیگرش سنگی قرار دارد.
هوش مصنوعی: به تو سنگ را تقدیم کردند زیرا که تو با فضل و دانش بودی اما صبر نداشتی و این سنگ نشانگر سختی و چالشهاست.
هوش مصنوعی: از شدت راستگویی او، چهار چیز پدید آمده که از آن چهار چیز، برای تو عیب و ننگ به شمار میرود.
هوش مصنوعی: یوسف در برابر مسئولیتهای سنگین و وظایف خود ایستادگی کرد و در حقیقت، او با صداقت و تدبیر، به ترویج حقوق و عدالت پرداخت و در این راه با مشکلات زیادی مواجه شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می لعل پیش آر و پیش من آی
به یک دست جام و به یک دست چنگ
از آن می مرا ده، که از عکس او
چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبود و نه آیین جنگ
همانگه سپاه اندر آمد بجنگ
سپه همچو دریا و دریا چو گنگ
یکی گوهری بود پر نام و ننگ
یکی گلبنی بود پر بوی و رنگ
چو بر روی میدان پیروزه رنگ
دو جنگی سوار این ز روم آن ز زنگ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.