گنجور

 
سوزنی سمرقندی

گدای گداپیشه زاق و گنگ

که دست تو شل باد و پای تو لنگ

تو گر باز گشتی نه شادان بغم

دژم چهره بارکش گشت تنگ

بسا تنگدستا که بردند ازو

صلتهای فاخر بخروار و تنگ

ز بخت بد تست بر بخت او

چو با بخت خود سر نه با او بجنگ

کف مهتران چون ترازو بود

بیکتا پلاسیم و یک پله سنگ

نصیب تو سنگ آمد از بهر آن

که با فضل بودی و بی صبر و سنگ

شدت راست از پیش او چار چیز

کزان چار چیزت بود عار و ننگ

بزر بر خراج و به خانه حق

بسر برد یوس و به . . . ون در پشنگ

 
 
 
رودکی

می لعل پیش آر و پیش من آی

به یک دست جام و به یک دست چنگ

از آن می مرا ده، که از عکس او

چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه