محترم قاضی سدید ای خلق را
رای و تدبیر صواب آموخته
در میان کار بوده سالها
هم دریده شغلها هم دوخته
وام داری دارم از سرمای دی
وام او خواهم بآتش سوخته
نیست هارم تا برانم پیش او
حشمت چخماق و سنگ سوخته
هائطی و روستائی و خلج
بی بها هیزم بمن بفروخته
هیچ تدبیری توانی ساختن
کاتشی سازم بلند افروخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز از بسطش سپید افروخته
شب ز قبضش در سیاهی سوخته
هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته
آتش شوقت جهانی سوخته
بی تو شمع هیچکس نفروخته
عشق او خوش آتشی افروخته
غیرت او غیر او را سوخته
عشقبازی کار آتش بازی است
او چنین کاری به ما آموخته
گنج او در کنج دل ما یافتیم
[...]
عاشقی باشم به تو افروخته
دیده را از دیگران بر دوخته
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.