گنجور

 
سوزنی سمرقندی

آرامگه اهل حکم کردی این باغ

ای باغ تو آرامگه اهل حکم به

ارباب حکم مدح تو گویند در این باغ

چندانکه بود نزد خرد مدح ز ذم به

تا اهل سخن در سخن مدح تو باشند

ز اعضای همه اهل سخن باشد فم به

گوشی که نیوشنده مدح تو نباشد

آن گوش اصم باد، که آن گوش اصم به

آن شهره بنائی که درین باغ نهادی

کارایش آن هست ز دیدار صنم به

چون بیت حرم باد ز جاه تو بحرمت

تو شاد در او، تا بود از شادی غم به

بر روی زمین تا نبود به ز سمرقند

وز روی خوشی تا که بود قند ز سم به

در شهر سمرقند بخوشی گذران دل

با قند لبانی برخ از رنگ بقم به