آرامگه اهل حکم کردی این باغ
ای باغ تو آرامگه اهل حکم به
ارباب حکم مدح تو گویند در این باغ
چندانکه بود نزد خرد مدح ز ذم به
تا اهل سخن در سخن مدح تو باشند
ز اعضای همه اهل سخن باشد فم به
گوشی که نیوشنده مدح تو نباشد
آن گوش اصم باد، که آن گوش اصم به
آن شهره بنائی که درین باغ نهادی
کارایش آن هست ز دیدار صنم به
چون بیت حرم باد ز جاه تو بحرمت
تو شاد در او، تا بود از شادی غم به
بر روی زمین تا نبود به ز سمرقند
وز روی خوشی تا که بود قند ز سم به
در شهر سمرقند بخوشی گذران دل
با قند لبانی برخ از رنگ بقم به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به
انفاق و کرم نیز ز دینار و درم به
تا نیک ببخشند و بپوشند و نیوشند
دینار و درم در کف اصحاب کرم به
شمشیر و قلم حامی ملکند بتحقیق
[...]
زان سفله وجودی که شریر است عدم به
دستی که به آزار علم گشت قلم به
آندل که باندوه کسان خرم و شاد است
پیوسته گرفتار به اندوه و علم به
آنکو قلمش گرم سیه کاری و فتنه است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.