صدری که بر صدور زمانه مقدم است
درگاه او چو کعبه شریف و معظم است
اندر میان آدمیان چون فرشته است
وندر دل فریشتگان همچو آدم است
زی آنکه او فریشته و آدم آفرید
جون آدم و فرشته عزیز و مکرم است
آن صدر کیست صاحب عادل که در جهان
صاحب قران و صاحب صدر مسلم است
از رأی روشن وی و تدبیر محکمش
روشن جهان و قاعده ملک محکم است
در ملکت عجم سر هر محترم ویست
چون در عرب سر سال از محرم است
زیر نگین اوست سراسر همه جهان
گوئی مگر که خاتم او خاتم جم است
ذخرالملوک اوست و سراسر همه جهان
از دولت خجسته سلطان عالم است
دانست آن شهنشه عالم که آن بزرگ
اندر خور وزارت سلطان اعظم است
اندر بزرگواری او نیست هیچ شک
وندر بزرگواران مانند او کم است
ای صاحبی که کف حداد تو روز بزم
خورشید ذره پرور و ابر گهر نم است
فرخنده فال صدری و دیدار روی تو
منشور شادمانی و بیزاری از غم است
با همت رفیع و کف راد تو
پست است اگر سپهر و بخیل است اگر یم است
گر فی المثل باکمه و ابرص نظر کنی
بی آنکه در تو معجز عیس بن مریم است
بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است
گویا شود بمدحت تو آنکه ابرص است
در زیر نعل مرکبت ار خاگ گل شود
آن بر جراحت دل مظلوم مرهم است
ور باد جود تو بوزد بر نیازمند
با وی همه خزائن قارون فراهم است
از عدل تو هر آنچه بگفتم نه مشکل است
وز جود تو هر آنچه بگویم نه مبهم است
در دین پاک خاتم پیغمبران ز عدل
تو خاتمی و نام تو چون نقش خاتم است
خورشید اهل دین ببقای تو روشن است
دیبای آفرین بثنای تو معلم است
در خورد تست خاتم اقبال و سروری
چونانکه رخش رستم در خورد رستم است
با حاسد تو دولت چون آب و روغنست
با ناصح تو ساخته چون زیر پا نم است
مهر تو بر ولی و خلاف تو بر عدو
آن چون بر جنان خرم این چون جهنم است
گویم اگر عدوی تو کلبست راستست
ور چند با شجاعت و باسهم ضیغم است
هرچ آورد بچنگ همه بهره تو است
وین اندرو نشانه کلب معلم است
از عکس و لمع اختر رخشنده هر شبی
تا آسمان بگونه پیروزه تارم است
بر تارم هوای دل خود نشاط کن
با مهوشی که قبله یغما و تارم است
گردون خمیده میرود ار راست بنگری
تعظیم آستان ترا پشت او خم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.