گنجور

 
سوزنی سمرقندی

سعد دین مدح خواجه مستو

فی شنیدی و در دل آمد سو

دای آن بر طریق و کردی تح

سین بران وزن شعر و قافیه مو

قوف تا کرد بهر ذکر توخا

طر من زان بسبق مدح تو مو

زون زهی مهتر سخی سخن

دان که آورد سیر اختر و دو

زان چرخ از گذشت صاحب و سح

بان وائل چو تو بدانش و دو

لت و مردی و مردمی زاکا

بر اخسیک آنکه منشاء و مو

لد اسلاف و اصل گوهر پا

ک تو از خطه ویست وز او

لاد دهقانی و عزیز که فر

غانیان بنده اند و چاکر مو

لای آن گوهر شریف تو آ

زاده را بندگی کنند بطو

ع و برغبت چو تربیت ز تو یا

بند ایشان و ما و با هر قو

می که در عالمست با وی عل

می است در حق آن تو پائی تو

فیق احسان و مکرمت چه بدس

تت جواد عطاده و به تو

قیع کلکی که مشک را برکا

فور نقش افکند چو بر رخ حو

را سر زلف جعد جعده و مر

غول و زان نقش شاعران را تو

جیه زر است و سیم و اطلس و اک

سون و دمیاطی و عنابی و تو

زی و کتان و دق و فرش و اوا

نی و دریای عیش و عمر برو

بود ترتیب در مدیح تو فک

رت یکی کرده با عروضی دو

می کهخ تا آفرین و مدح تو گو

یند ازین نوع یکدیگر را فو

ری که دانند مر بدین سر من

رعه نثر کار نظم درو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

چون نهاد او پهند را نیکو

قید شد در پهند او آهو

عنصری

مرد ملاح تیز اندک رو

راند بر باد کشتی اندر ژو

وطواط

شمس دین ، ای ترا بهر نفسی

در جان کهن سعادت نو

ای زبانها بمدحت تو روان

وی روانها بطاعت تو گرو

بر گذشته موافق تو زچرخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه