گنجور

 
سوزنی سمرقندی

همه سلامت سلطان ملک مشرق و چین

همه سعادت میر عمید سعدالدین

که ملک دینرا بنیاد محکم است و قوی

ز تیغ بازوی آن وز بنان و خامه این

امین و مؤتمن شاه مشرق و مغرب

عمید ملک خداوند تاج و تخت و نگین

جهان چنانست از عدل خسرو شاهان

که آشیانه کند کبک بر سر شاهین

حقیقت است که در ملک شاه ملک آرا

ز رای اوست ترازوی عقل را شاهین

بگوش خسرو شیرین بود عبارت او

که دوست دارد خسرو عبارت شیرین

کسی که باشد شیرین سخن بداند کاین

سخن ز خسرو پرویز نیست وز شیرین

سخن ز خسرو چین است و لفظ میرعمید

از آنکه میرعمید است خاص خسرو چین

بگوش خسرو چین همچنان سخن گوید

که پر شود ز شکر آستین شکر چین

خط مسلسل او هرکه دید پندارد

که زلف لعبت چین است و زلف چین بر چین

بدرج خطش چون بنگرد خرد گوید

که کارنامه مانی است از کمال یقین

زهی جهان هنر کز جهان هنرمندان

همی بطوع کنند آستان تو بالین

ز آسمان تو سر بر فلک توان افراخت

نه این فلک فلکی همعنان علیین

قلم بدست دبیری به از هزار درم

مثل زدند دبیران مفلس مسکین

اگر قلم قلم تست و خط خط تو بود

به آن ز بدره دینار و درج در ثمین

خط عطاست خط تو باین و آن دادن

نه خط بخواستن ازاین و آن بقهر و بکین

یمین تو چو خط آراید آفرین شنوی

بر آن یمین خط آرای از یسار و یمین

یمین اهل قلم جز بدستخط تو نیست

بخط تو که ز خط تو نشکنند یمین

در سرای تو هست آفرین سرایانرا

حریم کعبه حاجت روا علی التعیین

بحاجت آمده ام تا قبول فرمائی

مرا بخدمت خود تا بوم رهی و رهین

بفر دولت سلطان آسمان همت

که نیکخواه ویند اهل آسمان و زمین

تو نیخکواه وئی نیخکواه تو اقبال

همیشه بادی با نیخکواه خویش قرین