گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ایا گرفته تو اندر سرای جهل مقام

تهی ز دانش و غرقه میان بحر ظلام

ایا بعمری دایم فسوس گشته دیو

ز مصطفی بتو بر صد هزار گونه ملام

ایا گسسته ز حبل خدا و دعوت حق

بکام خود بسرت کرده است دیو لگام

ایا مخالف اسلام و راه دین هدی

کشیده گردن از بیعت اولوالارحام

ره صواب ندانی همی ز راه خطا

ره حلال ندانی همی ز راه حرام

نه مشک بازشناسی همی ز پشک سیاه

نه عود و عنبر و کافور را ز سنگ رخام

نه حق ز ناحق دانی نه بنده راز خدای

نه مرد ناقص پر عیب راز مرد تمام

همی ندانی ای کور دل بعمری خویش

که احمد قرشی را وصی که بود و کدام

نگر که پای ابر کتف مصطفی که نهاد

بتان ز کعبه که افکند و پاک کرد مقام

نگر که از پس پیغمبر خدای بزرگ

کدام بود بعلم و بدانش و احکام

نگر که مهتر آل نبی که بود از اصل

نگر که خالق جبار را که بدضرغام

نگر که ایزد شمششیر خویشتن بکه داد

بکه سپرد پیمبر پس از فراق حسام

نگر که بن عم و داماد مصطفی که بداست

نگر که فضل کرا کرد از بنی اعمام

نگر که گردش ترویج دین و بودش یار

ولی که بود ابر ذوالجلال و الاکرام

گر که دست که بگرفت مصطفی بغدیر

که را امام هدی خواند و فخر وزین همام

یکی فضیلت بد پیش ازین امامت را

همی دهی بدل خویش اندرین آرام

اگر بغار بد او یار مصطفی یکشب

بدین فضیلت بایدش سروری فرجام

چهل شبانروز ابلیس بند بنوح نبی

بدان سفینه پر آب اندرونش مقام

وگر بپیری کس را رسد امامت خلق

کسی بپیری ابلیس بد در آن ایام؟

ایا مناسب دل کور ابله ملعون

ز کور بختی دایم دراوفتاده بدام

مرا امام هم از جایگاه وصی خداست

ز جایگاه نبی مرترا امام کدام

امام آنکه بپیش بتان نکرده نماز

نکرده جز ملک العرش را صلوة و صیام

امام آنکه خداوند علم و شمع هدی است

امام آنکه تقی و نقی و ز اصل کرام

امام آنکه بچیز کسان نکرده طمع

نخورده چیز یتیمان حلال خورده مدام

امام آنکه بزور و درم نشد مشغول

ازین بعید نبود ار همیشه بودش وام

امام آنکه فدا کرد تن بجای نبی

ز وقت خفتن تا صبح روز دادن بام

امام آنکه بروزه بدی سه روز و سه شب

طعام داد بسائل بوقت خوردن شام

امام آنکه خدای بزرگ روز غدیر

بفضل کرد بنزدیک مصطفی پیغام

امام آنکه بجز طاعت خدای نکرد

بر او امام پسندی تو عابد اصنام

امام آنکه با مصطفی برو قضا

بود ابر لب حوض و بدستش اندر جام

امام آنکه علیرغم این مناصب را

لوای حمد بدستش بود بروز قیام

امام آنکه امید شفاعتم همه اوست

که در محبت او در شوم بدار سلام

اگر تو خواهی مؤمن شوی بیا بشنو

ز قول شاعر سوز نگر این درست کلام