ساقیا عید صیام آمد و هنگام بهار
به علی رغم صراحی شکنان باده بیار
از سر کوی تو هرگز نروم سوی چمن
بی جمال تو بود در نظر من گل خار
عمر چون باد وزان است و فلک حادثه زای
چون دمی خوش گذرد با تو غنیمت می دار
حالیا این دو سه دم را تو بیا خوش گذران
چون نداری خبر از خاتمت و اول کار
آن که بودست دلا، پیر خرابات کجاست
دست در دامن آن اهل کرم زن زنهار
غم دنیا چه خوری باده خور و شاد بزی
یک نصیحت بشنو عمر نباشد چو دوبار
صوفی از صحبت ناجنس برو رنجه مباش
مثلی هست که از مار چه زاید جز مار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار
گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار
هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
[...]
دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار
نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار
طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ
اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار
از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش
[...]
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
[...]
هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند
من به سر بر سر کوی تو روم مجنونوار
سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.