گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی

گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم

روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای

وز میان این جماعت نام خود را گم کنم

گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

جامی نفاق پیشه کن و ترک صدق گیر

تا از خلاف خلق رهی وز نزاعشان

ور میل تو به مرکز صدق است و راستی

یکسو نشین ز دایره اجتماعشان

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

به یک لطیفه فرستاد ابره جامه

برایم آن که بود خلعت کرم به برش

نشسته منتظرم تا خدا برانگیزد

لطیفه دگر از غیب بهر آسترش

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

عقد دینارها که از کف جود

کرد شاه جهان پناه نثار

گر به انگشت گیرم آن برسد

به هر انگشت من دوبار هزار

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

هیچ دانی کف دهنده چرا

برتر است از کف ستاننده

آن غنا را ز پیش راننده ست

وین غنا را به خویش خواننده

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

خواجه را بر کتابه خانه

می نوشتند دی که طال بقاه

بر سر خاک او گذر امروز

تا ببینی نوشته طاب ثراه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

دلا چو روی در ارباب معنی آوردی

مبر به کار قوانین شعر و انشا را

که سجع و قافیه گرچه لطیف و موزونند

دو پرده اند جمال عروس معنا را

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

پیری دیدم خمیده قامت

دنبال جنازه جوانی

با او به زبان حال می گفت

گریان گریان به هر زبانی

رفتی تو چو تیر و من بماندم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

دی رسید از مطبخ خواجه که بادا دود آن

رفته چون ظل زمین تا طارم فیروزه رنگ

یک طبق سیمین دوایر کرده بر اقطار طی

حشو آن در دیده دانش نموده بی درنگ

همچو جنس نغز پیچیده در اوراق رقیق

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۳

 

هرچند بود آیینه احوال دگر ضد

از عیب کسان زان هنر خود بشناسی

کردم خزفی چند به سوی تو روانه

تا قیمت سلک گهر خود بشناسی

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

ایا دقیقه شناسی که سر هر مشکل

به پیش خاطر وقاد تو بود مکشوف

ز اختیار که صد صیغه را بود مصدر

نخست صیغه بگیر از مضارع معروف

دو حرف اول ازان سوی ما فرست که باد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

کرد تهمت حاسدی کز شهر یاران کهن

می رود جامی ز بس آزارهای نو به نو

بخردی گفتا چو نقد عمر خود یعنی سخن

می گذارد پیش ما هر جا که خواهد گو برو

چون ز کنجد روغن صافی تمام آمد برون

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

ای زده دم ز سبکروحی خویش

انت والله تقیل و ثقیل

با وجود تو کم است از پشه

در ترازوی گرانجانی پیل

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

جامی به مقتضای زمان چون برآمدند

صدیقیان دهر به رنگ سلولیان

مگشا زبان به فضل که رمحیست زهرناک

در طعن اهل فضل زبان فضولیان

بستند اهل دین پی آزار اهل دل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

موصل تحفه های شاه کسیست

که چو او در زمانه طامع نیست

ضعف آن کاورد اگر بدهم

به وی از من هنوز قانع نیست

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

چو مرغ امر ذی بالی ز آغاز

نه از نیروی حمد آید به پرواز

به مقصد نارسیده پر بریزد

فتد زانسان که هرگز برنخیزد

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

گلستان گرچه سعدی کرد از این پیش

به نام سعد بن زنگی تمامش

بهارستان من نام از کسی یافت

که شاید سعد بن زنگی غلامش

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۲۷

 

اگر پرسی طمع راکت پدر کیست؟

بگوید: شک در اقدار الهی

و گر گویی که کارت چیست؟ گوید:

به محنتهای حرمان عمر کاهی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۸

 

بخور چندانکه ننهد خانه تن

ز بیشی و کمی رو در خرابی

اگر دارنده ای هرگاه خواهی

و گر نادار هرگاهی که یابی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۱

 

به نزد مرد دانا نعمت آنست

کزو جانت بود جاوید مسرور

نه سیم و زر که چون گورت بود جای

بماند همچو سنگت بر سر گور

جامی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode