گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹

 

بایسته یمین دول آن قاعدۀ ملک

شایسته امین ملل آن خسرو دنیا

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

بر ماه مشک بینم و بر سنبل آفتاب

آنسال نه بحلقه و این سال نه بخواب

آنرا درنگ نی و همه سال با درنگ

وین را شتاب نی و همه سال با شتاب

آن ماه را ز عنبر سازد همی طلی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار

چه از برانه چه از آبکند و از فاراب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب

لالۀ سنبل حجابی یا مه عنبر نقاب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

گر به پیغاله از کدو فکنی

هست پنداری آتش اندر آب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

روسبی را محتسب داند زدن

شاد باش ای روسبی زن محتسب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم که چیست بر رخت آن زلف پر زتاب

گفتا ببوی و رنگ عبریست و مشگ ناب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک

پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست

بصورت شجری و ز خفچه او را برگ

که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست

زبانه‌هاش چو شمشیر های زر اندود

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

غزل رودکی وار نیکو بود

غزلهای من رودکی وار نیست

اگر چه بکوشم بباریک وهم

بدین پرده اندر مرا بار نیست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

نزدیک عقل جمله درین عهد باورست

کامروز همچو جهل خرد زشت و آورست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

ستی پس پشت پشت بستی بستست

پیش پشتی ستی بسی بنشستست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست

به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست

و گرچه با او باشد همه جهان تنهاست

گناه دشمن پوشد چو تیره گشت بعفو

بچیرگی در عفو از شمایل حکماست

عجب مدار ز من گر مدیح او گویم

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بمجلس اندر کان بت مرا شراب دهد

بمن نشاط و ببد خواه من عذاب دهد

یکی چنانکه خدایش همه عذاب دهد

یکی چنان که خدایش همه صواب دهد

گمان برم که بمن آفتاب خواهد داد

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۴

 

غلیواج از چه مبشوم است ؟ از آنکه گوشت بر باید

همه ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد

عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد

بر غالیه بماند بر عارض تو باد

گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

بگرد ماه بر از غالیه حصار که کرد

بروی روز بر از تیره شب نگار که کرد

نبود یار بطبع و بجنس ظلمت و نور

بروی خوب تو این هر دو چیز یار که کرد

ترا که کرد بتا از بهار خانه برون

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

دلبر صنمی دارم شکر لب و مرمر بر

مرمر ز برش خیزد شکر ز لبش بارد

عنبر به خم زلفش عبهر به دل چشمش

خنجر سر مژگانش عرعر به قدش ماند

.......................................

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۸

 

ای دریغا کزین منور جای

زیر خاک مغاک باید شد

پاک ناکرده تن ز گرد گناه

پیش یزدان پاک باید شد

با چنین خاطری چو آتش و آب

[...]

عنصری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۱
sunny dark_mode