گنجور

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۱

 

یکی شعر سلمان زمن بنده خواست

که در دفترم زآن سخن هیچ نیست

بدو گفتم آن گفته های چو آب

کز آن سان دری در عدن هیچ نیست

من از بهر تو مینوشتم و لیک

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

اگر زهره شنیدی بانگ چنگت

رباب و عود خود را با تو میداد

وگر بودی نبی بر رسم تحفه

بناختهای تو نی میفرستاد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

از جناب رفیع داودی

گه سلیمانش آستان بوسید

بطریق معامله سوی شیخ

مدتی شد که تحفه رسید

بار دیگر ز جامه دران امید

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۵

 

ای بلبل خوش نغمه ز ما باد سلامت

مرغ که در سدره همین نغمه سراید

هر نام تو از آن شد خرد از ما در فطرت

کاین خرده شناسی همه از طبع نوازید

هر نقش که در پرده نهفتی زنی و چنگ

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۶

 

بر سر بی‌مو حسام خلوتی را هرکه زد

حق به دست اوست گر فریاد و افغان می‌کند

چون سرش زیر کلاه بخیه از گرمی بسوخت

بر مثال کاسه نو بانگ پنگان می‌کند

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

بما آن صوفی ببریده بینی

بغیر از عجز و مسکینی ندارد

نشاید جرم خود بینی بروبست

که آن بیچاره خود بینی ندارد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۸

 

به مجمعی که دف از قول خویش میزند لاف

جواب دادنی اش در نفس به بانگ بلند

که در برابر من ای فراغ چنبر پوش

ز لطف لاف زنی تن زن و به طلبه مخند

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۹

 

پنج بیت قطعه ات کز گنج آمد فزون

من چه گویم چون نظامی را جوابش حد نبود

تو سخن کردی روانه نزد من من بنده آن

گرچه فکر نیک بود آن از تو این هم بد نبود

در جواب شعر چون آب روانت بیت ما

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۰

 

ترک دنیای دون بگیر کمال

تا جهانیت مرد دین خوانند

هر که در بند ریش و دستار است

خاص و عامش به هیچ نستانند

چون کلاه ار سریش هست به ترک

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۱

 

جز آه و ناله ندارم به عاشقی هنری

مرا زدست هنرهای خویشتن فریاد

زاشک سرخ و رخ و زرد چون زیم بیغم

که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۲

 

چون علاالدین ما بوقوت سماع

در فغان و خروش میآید

گوییا از حرارت انگشت

دیگ طوسی بجوش می آید

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

چوحاجی احمد کل از در شیخ

جدا افتاد زو افغان برآمد

روان بر منظر آن حاجی نی زن

طربناک و خوش و خندان برآمد

چو تابستان رسید و شد هوا گرم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۴

 

چو همدمی و مصاحب بجای چنگ ای نی

تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند

بگو به صاحب نی مطربا کزان تیزی

اگر ملول شوی صاحب دگر گیرند

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۵

 

خواستم از صاحب مطبخ حساب

بره کان کشت و سه پایه را برد

گفت بر رسم فداکان سود تست

حشو آن همسایه بی مایه برد

پیه و کرده حاجی سقا گرفت

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۶

 

درسخنم کزو زنم لاف

لاف از سخن چو در توان زد

بر فرق حسود قالبی گوی

آن خشت بود که پرتوان زد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۷

 

گفت فرهاد آقا به میر ولی

که رشیدیه را کنیم آباد

زر به تبریزیان بآجر و سنگ

بدهیم از برای این بنیاد

بود مسکین به شغل کوه کنی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۸

 

مرا هست اکثر غزل هفت بیت

چو گفتار سلمان نرفته زیاد

که حافظ همی خواندش در عراق

بلند و روان همچو سبع شداد

به بنیاد هر هفت چون آسمان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

مرا یار از شکارستان مشگین

در آهو بره مشگین فرستاد

چو افتادند دور از لاله و گل

بصحرای عدمشان رخت افتاد

گر آهو برگان را کرد اجل صید

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۰

 

وقت است که استان زمان زرگر منی

مانند زر از بوته بما صاف نماید

کان نیک نباشد که ز صندوق ضمیرم

زر دزدد و با من چو ترازو نگراید

شک نیست که اقبال درآید ز در من

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۱

 

آواز حزین سوزنی را

مشنو که کنند عیب بسیار

خشک است همین و نیز باریک

چون سوزن خار های دیوار

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode