گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۱

 

آن به که دلت زهر بدی پرهیزد

گل کار که ارخار بکاری خیزد

تو دوست گزین که با تو مهر انگیزد

دشمنت زمانه خود هزار انگیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۲

 

تا گرد بهانه خواجه تا کی گردی

از گرم رَوان خوب نباشد سردی

با نیکان نشسته بد می باشی

با بد بنشین و نیک باش ار مردی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۳

 

بیشی مطلب زهیچ کس بیش مباش

چون مرهم و موم باش و چون ریش مباش

خواهی که به تو زهیچ کس بد نرسد

بدخواه و بدآموز و بداندیش مباش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۴

 

کاریت که از بهر خدا فرمایند

نیکی کن تا جمله تو را فرمایند

در خیر مشاورت مکن با دیوان

دیوان هرگز خیر کجا فرمایند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۵

 

تا چند بری به بدگمانی گفتن

بد باشی اگر نیک ندانی گفتن

من گرچه بدم تا نبود در تو بدی

نه بد شنوی نه بد توانی گفتن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۶

 

گر باخبری زدل دل آزار مباش

پیوسته به طبع خود گرفتار مباش

از آتش مجلس ارنباشی چون گل

با یار به دست صحبتش خار مباش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۷

 

در دیدهٔ دیده دیدهٔ دیده بپوش

تا زهر تو قند گردد و نیش تو نوش

یک بودهٔ دیده و بنهاده دو گوش

بینایی مکن دیده و گویای خموش (؟)

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۸

 

بامدعیان چو آب و آتش مامیز

چون باد زخاک تا توانی برخیز

خواهی که چو خاک آب رویت نبرند

چون باد سبک مباش و چون آتش تیز

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۹

 

گر بر سر دریا نه سبک تر زخسی

دانم زچه در پی هوا و هوسی

خود را زهمه بیشترک می بینی

هر دم چو رسن تاب از آن باز پسی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۰

 

هر زخم که بر سینهٔ غمناک آید

از تیغ زبانِ نفس ناپاک آید

آب سخن است آنک بدو دل شویند

دل پاک بود اگر سخن پاک آید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۱

 

ای دل باید که تو جفاکش باشی

خاک پی خلق را تو مفرش باشی

در وقت خوشی هم کسی خوش باشد

باید که به وقت ناخوشی خوش باشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۲

 

هر کاو به جمال سروری مشتاق است

سرمایهٔ او مکارم الاخلاق است

استحقاقی است سروری را بر او

مردم داری دلیل استحقاق است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۳

 

در خوی خوش است عیش خوش کز جان است

ور عیشی هست غیر ازین سرد آن است

با بدخویی تو را جهان تنگ آید

خو خوش کن و چشم سوزنی میدان است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۴

 

خوی خوش تو بهار و باغ تو بس است

علم و عملت چشم و چراغ تو بس است

ور زانک نعوذ بالله این وصف تو نیست

محرومی ازین صفات داغ تو بس است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۵

 

تا ظن نبری که شاهدی روی خوش است

یا راحت جان عاشقان بوی خوش است

گر می خواهی عیش خوش اندر دو جهان

خوشخویی کن که عیش خوشخوی خوش است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۶

 

گر قرب خدا می طلبی خوش خو باش

وندر حق جمله خلق نیکو گو باش

خواهی که چو صبح صادق القول شوی

خورشید صفت با همه کس یک رو باش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۷

 

نفس تو و خوی بد اگر برگردد

مقصود دو عالمت میسّر گردد

هرگه که تو آفتاب گردی به صفت

از نور تو سنگ لعل و گوهر گردد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۸

 

در مهرهٔ عشق باختن با دگران

چون شیر و شکر گداختن با دگران

بدخویی چیست؟ جمله خود را بودن

خوش خویی چیست؟ ساختن با دگران

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۳۹

 

ای دوست اگر بهشت را داری دوست

یک نکته بیاموز که آن سخت نکوست

خلق خوش تو تو را رساند به بهشت

تنگی و فراخی بهشت تو ازوست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۴۰

 

می باید ساختن گرت برگ صفاست

با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست

با آتش و آب و باد باید بودن

وندر حرکت چو گرد برباید خاست

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳