اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
»
شمارهٔ ۲۱
آن به که دلت زهر بدی پرهیزد
گل کار که ارخار بکاری خیزد
تو دوست گزین که با تو مهر انگیزد
دشمنت زمانه خود هزار انگیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادی که ز کوی عشق تو برخیزد
از خاک جفا صورت مهر انگیزد
آبی که ز چشم من فراقت ریزد
هر ساعتم آتشی بسر برریزد
از چشم و دل من آب و آتش خیزد
وز هر دو زمانه رستخیز انگیزد
نشگفت گران حور ز من بگریزد
کز آتش و آب هرکسی پرهیزد
بادی که ز کوی آن نگارین خیزد
از خاک جفا صورت مهر انگیزد
آبی که ز چشم من فراقش ریزد
هر ساعتم آتشی به سر بربیزد
درزی بچه در رنگ رزی آویزد
تا نام سپید کاریش برخیزد
آوخ چه بلا و رستخیز انگیزد
کان یار سپید کار رنگ آمیزد
زلف بت من هزار شور انگیزد
روزی که نه از بهر بلا برخیزد
و آن روز که رنگ عاشقی آمیزد
دل دزد دو جان رباید و خون ریزد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.