گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

روی زمین ز سبزه و گل پر نگارهاست

وز چشم ابر بر سر هر دو نثارهاست

ناخورده هیچ باده و نابوده هیچ مست

در چشم های نرگس مسکین خمارهاست

گویی که صد هزار چراغ است و مشعله

[...]

ادیب صابر
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۱

 

چشم ترم که مشرق چندین ستاره است

بر آفتاب روی که گرم نظاره است؟

از داغ تازه ای که به دست تو دیده ام

چون لاله در کفم جگر پاره پاره است

ما می رویم در دهن شعله چون نسیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۲

 

خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است

عالم سیاه در نظرم زان ستاره است

چون کودک یتیم درین تیره خاکدان

پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است

بر من چنین که سخت گرفته است روزگار

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است

لعل تو آتش است و، تکلم شراره است

خود قندی و، دو لعل تو قند مکرر است

خود عمری و، دو زلف تو عمر دوباره است

سرو قد تو، ساعد دست ستمگریست

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

پیری رسید و، از همه وقت کناره است

جز جا بنام خویش سپردن چه چاره است؟

بر لوح بی بقائی خود، گر نظر کنی

برگشتن نگاه تو عمر دوباره است

تا چشم میزنی بهم، از هم گسسته است

[...]

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

بی سبزه نوبهار ندانم چکاره است

معشوق ریش دار بهشت نظاره است!

روشن سواد دیده کند فهم مصرعم

عالم تمام یک جگر پاره پاره است

چشم دلم همیشه به سوی تو می جهد

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode