گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴

 

ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری

چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری

بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم

گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری

خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن

[...]

۷ بیت
سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

آن غالیه گون نقش نگر بر گل سوری

بر ماه دو هفته رقم است از گل سوری

چشم بد حساد که بر کنده ز سر باد

افکند ز تو دورم و فریاد ز دوری

از ظلمت فرقت برهان ذره وشم ز آنک

[...]

۵ بیت
ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۱

 

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری

ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری

هر چند که دور از تو چو فرهاد فتادیم

چون سنگ‌دلان دل ننهادیم به دوری

دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور

[...]

۷ بیت
کمال خجندی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

مختار نبودم که فتادم ز تو دوری

درمانده‌ام ای دوست به هجران ضروری

بیرون مرو از سینهٔ بی‌کینه که جانی

غایب مشو از دیدهٔ غم‌دیده که نوری

هر نامهٔ موزون که به سوی تو نوشتم

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ای هر نفس تافته بر دل ز‌ تو نوری

از سرّ تو جان یافته هر لحظه سروری

در سایه جان ز آتش سودای تو سوزیست

آن نیست که خاص است ظهورت به ظهوری

تا پرتو خورشید تو بر کون بتابید

[...]

۷ بیت
شمس مغربی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۶

 

سودای تو آتش زده در رخت صبوری

از آب کجا تشنه کند صبر به دوری

پای از دل اغیار برون نه که بریبی

در خانه ظلماتی ای پیکر نوری

خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی