گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

از جان بگسل، صحبت جانانه به دست آر

بشکن صدف و گوهر یکدانه به دست آر

معموری تن چیست، به ویرانی آن کوش

صد گنج از آن گوشه ویرانه به دست آر

در راه وفا، شمع صفت ز اشک دمادم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ما را، ز دل، اندر غم دلبر، گله بسیار

دل را گله از ما که کند حوصله بسیار

پوئیم به سر در سفر عشق تو ره را،

پای دل ما کرده اگر آبله بسیار

یوسف نرود در بر یعقوب وگرنه،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ای ماه پریچهر مطبوع خصایل

ای سرو صنوبر قد خورشید شمایل

آن زلف چو شام تو که پرورده صبح است

بر تیرگی بخت دل ماست دلایل

پیداست که بر فرق کند خاک تحسر،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

عیبم مکن امروز که دستار ندارم

فرداست که خرقه گرو باده گذارم

ای آن که به حنجر کشیم خنجر بیداد

تا لب به لب من ننهی جان نسپارم

با قامت شمشاد تو هم بانگ تذورم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

ای چشمه خورشید تو، آسایش جانم

اندوه غمت، خوب تر از عیش جهانم

جسمی که از او روح جدا گشته چسان است

ای راحت جان، بی تو من خسته چنانم

در چشم بداندیش بود تیر تهمتن

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

بوسی به من از آن لب و رخسار عطا کن

ضعف دلم از شربت گل قند، دوا کن

تا فتنه بلایی به وجودت نرساند

جان و دل ما را هدف تیر بلا کن

دیری است که رو بر طرف قبله نکردم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

داری ز چمن گر هوس حلقه دامی

ای مرغ دل ما، بنشین بر سر بامی

ما را ز حرم راند اگر شیخ به تزویر

غم نیست که در دیر گرفتیم مقامی

در دیر که زنّار شود رشته تسبیح

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

ای سرو چه، ای ماه که، ای شوخ کدامی؟

کاین گونه به رقص اندر و این سان بخرامی

ماهت بِنَخوانم، ملکت می‌بِنَدانم

حیران همه زآنم که چه جنسی و چه نامی؟

زلفیت به دوش اندر و خالی به بناگوش

[...]

افسر کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode