فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
بیننده که در جنگ ترابیند با خصم
پندارد تو خسروی و خصم تو شیرین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
آیین خرد داری جایی که ندارند
مردان جهان دیده آموخته آیین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
گر در خرد و رای چون تو بودی بیژن
در چاه مر اورا بنیفکندی گرگین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
از زر تو گویند کجا یاد شود زی
وز سیم تو گویند کجا یاد شود سین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
زر تو و سیم تو همه خلق جهانراست
ویلخال بدانند همه گیتی همگین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
از خلعت تو مدح سرایان تو ای شاه
در خانه همه روزه همه بندندآذین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
کس را دل آن نیست که گوید به تو مانم
بر راست ترین لفظ شداین شعر نو آیین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
تا چون مه آبان بنباشد مه آذار
تا چون گل سوری بنباشد گل نسرین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
شاهی کن و شادی کن آنسان که تو خواهی
جز نیک میندیش و جز از رادی مگزین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
می خور ز کف آنکه به چینش بپرستند
گرصورت او را بفرستی بسوی چین
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
زین عید عدو را غم و اندوه و ترا لهو
تو با رخ پر لاله و او با رخ پر چین
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - فی المدیحه
ایکام دل دوست و بلای دل دشمن
روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن
رسم اندر پیغمبر و بهمن تو بجای آر
هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن
بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲
آواره شد از مسکن و مأوا صنم من
از طعنه بدگوی و ز بیغاره دشمن
هم بسته زبانم من و هم خسته روانم من
هم سوخته جانم من و هم سوخته خرمن
از فرقت آن عارض چون ماه ببستان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۵ - مدح شیرزاد
راست کن طارم کاراسته شد گلشن
تازه کن جانها جانا به می روشن
بر جمال شه ساقی تو قدح ها ده
بر ثنای شه مطرب تو نواها زن
بازوی دولت و تاج شرف و ملت
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
بدرود همی کرد مرا آن صنم من
گریان و درآورده مرادست به گردن
از زخم دو کف همچو دلش کردم سینه
ور آب دو دیده چو برش کردم دامن
رنجور شد از بهر من و روی دژم کرد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - ترجیع در مدح تاجالدین ابوبکربن محمد
ای دولت کلی ز مکان تو ممکن
وی حکمت جز وی ز بیان تو مبین
با روی تو تابنده نه ماهست و نه خورشید
با خوی تو آزاد نه سروست و نه سوسن
از دست قضا گردن او شد چو گریبان
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - در مدیح
والله که شده چشم شریعت بتو روشن
حقا که شد اسلام بجاه تو مزین
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة
جبالیّ التألف ذو انفراد
غریب اللَّه مأواه القفار
پویان و دواناند و غریوان بجهان در
در صومعه و کوهان در غار و بیابان
سعدی » گلستان » دیباچه
هر که مزروع خود بخورد به خِوید
وقت خرمنْش خوشه باید چید
سخندانِ پرورده پیر کهن
بیندیشد آن گه بگوید سخن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۸
با فضله ی زنبور چو یک نیمه ی هاون
ترکیب کنی نام بزرگیست معین