گنجور

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۷

 

ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل

من شیفته و فتنه آن سنبل و آن گل

زلفین تو قیریست بر انگیخته از عاج

رخسار تو شیریست بر آمیخته بامل

زلفین تو زاغیست بر آویخته هموار

[...]

عمعق بخاری
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در باره علی بن محمد طبیب غزنوی

 

ای حل شده از علم تو صد گونه مسائل

وی به شده از دست تو صد علت هایل

ای خواجهٔ فرزانه علی بن محمد

وی نایب عیسی به دو صد گونه دلایل

عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل

[...]

سنایی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ

 

حسبت بلد تهم داری و ساکنها

جیران بیتی و اعمامی و اخوالی

اصبحت فیهم عظیم القدر ذاخطر

و رحت فیهم برحب العیش و البال

حمیدالدین بلخی
 

عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » مدیحه

 

ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل

من شیفته و فتنه بر آن سنبل و آن گل

زلفین تو قیریست برانگیخته از عاج

رخسار تو شیریست برآمیخته با مل

بر دامن لعل است تو را نقطهٔ عنبر

[...]

عبدالواسع جبلی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

ای در حسد چشم تو هاروت به بابل

من در هوس زهره و هاروت تو بیدل

با چهره تو سایه بود تابش زهره

وز غمزه تو مایه برد جادوی بابل

ماهی و منت ساخته منزل ز دل و جان

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

جز با لب نوشین تو نوشم نشود مل

جز با رخ رنگین تو رنگم ندهد گل

هر گه که تامل کنم از روی و لب تو

در چشم من و جان من آیند گل و مل

گر چشم و لبم بی لب و روی تو بمانند

[...]

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گه خرمی از غفلت و گه غمگنی از عقل

در هیچ دو رنگت نه درنگ است و نه حاصل

خاقانی از این راه دو رنگی به کران باش

یا عاقل عاقل زی، یا غافل غافل

خاقانی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

ای قاعده زلف دلاویز تو مشکل

ز آنغالیه گون سلسله آسان تو مشکل

گفتم که لبت خون دلم ریخت خطا بود

با چشمه حیوان نتوان گفت که قاتل

زینسان که زند دیده دریا صفتم موج

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶٠

 

کوته نظران ابن یمین را نتوانند

از راه برون برد باقوال مقول

افزون زد و قرنست که تا خلق برآنند

کو بر فضلا هست در آفاق مفضل

پس فائده فضل نگوئی که چه باشد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

در حضرت با نصرت مخدوم حقیقی

مستجمع انواع هنر بحر فضایل

دستور فلک رتبه علاء دول و دین

آنکس که بود درگه او کهف افاضل

زمین بوس من عرضه دار ایصبا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

در حضرت با نصرت مخدوم حقیقی

مستجمع انواع هنر بحر فضایل

دستور فلک رتبه علاء دول و دین

آنکس که بود درگه او کهف افاضل

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

در حیز تقریر نگنجد که چسانست

شوق من دلخسته بدان شکل و شمایل

از حضرت عزت شهدالله که شب و روز

خواهم بتضرع که بود کام تو حاصل

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

من بنده که دارم رقم مهر تو بر جان

کردم بهوا داری تو قطع منازل

احرام در قبله اقبال گرفتم

و آیند بدین قبلگه اعیان قبایل

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

شک نیست که دلسوختگان شور برآرند

جائیکه بدانند که عذبست مناهل

من بنده هم امید کرم دارم و خود هست

پیوسته بر احوال رهی لطف تو شامل

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

تصدیع گذشت از حد و ابرام ز غایت

دانم که ندارد سر این صاحب عادل

تا نام و نشان باشد از اقبال و زادبار

تا هست بدو نیک اثر مدبر و مقبل

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل

نرگس نکند خواب خوش از غلغل بلبل

ای خادم یاقوت لب لعل تو لؤلؤ

وی هندوی ریحان خط سبز تو سنبل

تا کی کند آن غمزه ی عاشق کش معلول

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در موعظه ونصیحت

 

رفتند رفیقان ورسیدند به منزل

در خواب غروری تو هنوز ، ای دل غافل !

از نیست به هستی وزهستی به ره نیست

تا شهر وجود است روان است قوافل

راه تو پر از آب وگل ولاشه ضعیف است

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

تا کی کنم ای دوست به درد تو تحمّل

دریاب دلم را و مکن بیش تعلّل

رحمی کن و بر حال من خسته ببخشای

تا چند کنی بر من سرگشته تطاول

چندم به سر خار جفا دل بخراشی

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

دارایِ جهان نصرتِ دین خسروِ کامل

یَحییِ بنِ مُظَفَّر مَلِکِ عالمِ عادل

ای درگهِ اسلام پناهِ تو گشاده

بر رویِ زمین روزنهٔ جان و دَرِ دل

تعظیمِ تو بر جان و خِرَد واجب و لازم

[...]

حافظ
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۱

 

در نظم وجود همه پیغمبر مرسل

چون قافیه در آخر و ملحوظ در اول

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode