گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

کافر بچه‌ای سنگدل آوردهٔ غازی

دلهای مسلمانان بربوده به‌ بازی

شد در صفت حیلت بازی دل او سخت

تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی

هر توبه‌ که دیدیم در اسلام حقیقی است

[...]

امیر معزی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۹ - در توحید و مناجات ومنقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و مدح منتجب الدین حسین بن ابوسعد ورامینی «ره» گوید

 

ای طبع تو ناساخته با ملت تازی

فردات بسوزند گر امروز نسازی

از بهر رسول قرشی جان بفدی کن

کاین کار حقیقی است نه شغلی است مجازی

جوینده او باش اگر طالب حقی

[...]

قوامی رازی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی

خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی

دلداری و دل را زسر عشوه فریبی

جانانی و جان را همه در وعده گدازی

ابروی بطاق تو دو محراب نماز است

[...]

ادیب صابر
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۷

 

تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی

در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی

ای باد برو حال دل خسته هجران

بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی

رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت

[...]

جهان ملک خاتون
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی

تا بیش به مردم نکند دست درازی

گه گه به نیاز دل عشاق نظر کن

ای سرو بهشتی که سراسر همه نازی

چون چنگ نهادیم به پیشت سرِ تسلیم

[...]

خیالی بخارایی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸

 

ای روی تو را موج عرق آینه سازی

آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی

در چنگل مژگان تو گردون قویدست

گنجشک ضعیفی ست به سر پنجه بازی

ای گلشن نظاره، ز رخ پرده برانداز

[...]

حزین لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۴

 

ای شمع چه داری بجهان سوز و گدازی

از چیست که با حالت پروانه نسازی

بلبل که بود مؤذن گلزار مگر رفت

کامشب نشنیدم زچمن بانگ نمازی

مطرب که همه ساله بدی واعظ مستان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

تا چند کند دست تو با زلف تو بازی

تا چند کند غمزه تو دست درازی

با زلف پریشیده چه اندیشه کنی باز

کش گاه سرافکنده کنی گه بفرازی

گاهیش ببری سرو گه بر شکنی پشت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode