رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی
همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
[...]

کسایی » دیوان اشعار » مدح حضرت علی (ع)
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟
جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایره ای دان
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در شکر گزاری از اسبی که سلطان محمود داده است
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار
چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار
ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمود غزنوی گوید
ای دل تو چه گویی که زمن یاد کند یار
پرسد که چگونه ست کنون یار مرا کار
گوید که مرا چاکرکی بود وفاجوی
گوید که مرا بندگکی بود وفادار
اندوه خورد، کو غم من خورد همی دی
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله
ای ترک همی باز شود دل بسرکار
آن خویله کرده ست که ورزید همی پار
صد بار فزون گفت که تا کی خورم این غم
من زین دل بیچاره خجل گشتم صد بار
باریست گران بر دل از اندیشه آن لب
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح خواجه سید منصور بن حسن میمندی
ای دل ز تو بیزارم واز خصم نه بیزار
کز خصم به آزار نیم وز تو به آزار
هر روز مرا از تو دگرگونه بلاییست
من مانده بدست تو همه ساله گرفتار
امروز مرا از تو عذابیست نه چون دی
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - در مدح خواجه ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری ندیم سلطان محمود
ای بالب پر خنده و با شیرین گفتار
تا کی تو بخوش خواب و من از عشق تو بیدار
تو خفته و من گوش به پیغام تو داده
تو آن من و من بهوای تو گرفتار
آن منی و پیش منی گر که بخواهم
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
پار آن اثر مشک نبوده ست پدیدار
امسال دمید آنچه همیخواست دلم پار

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود بن ناصر الدین سبکتگین گوید
ای از در دیدار پدید آی و پدید آر
آن روی، کز و رنگ رباید گل و بر بار

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
همواره سیه سرش ببرند از ایراک
هم صورت مار است و ببرند سر مار
تا سرش نبری نکند قصد برفتن
[...]

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷
ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر
وز نوک قلم در سخنهات فروبار
هر چند که بسیار و دراز است سخنهات
چون خوب و خوش است آن نه دراز است نه بسیار
شاهی که عطاهاش گران است ستودهاست
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح ابونصر محمد ( مملان )
باشد بجهان عید همه ساله بیکبار
همواره مرا عید ز رخسار تو هموار

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۶ - به شاهد لغت جخش، بمعنی علتی که از گلو مانند بادنجان برآید و درد نکند و اگر ببرند بیم هلاکت باشد و اکثر مردم گیلان و فرغانه را باشد
از گردن او جخش در آویخته گوئی
خیکیست پر از باد در آویخته از بار

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۹ - به شاهد لغت انگاره، به معنی جریده حساب و نامه اعمال
زان پیش که پیش آیدت آن روز پر از هول
بنشین و تن اندر ده و انگاره به پیش آر

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹ - در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز
ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید (سپس) آذار
بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
بر قافیهٔ خوب همیخواند اشعار
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند
شلوارک با پایچههای طبریوار
هر ساعتکی سینه به منقار برندند
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - هم در مدح او
آمد فرج ما ز ستم های ستمکار
چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
زین پس نرود پیش به ما برستم کس
بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار
آنکس که ستم کرد بر این شهر ستم دید
[...]
