ای دل تو چه گویی که زمن یاد کند یار
پرسد که چگونه ست کنون یار مرا کار
گوید که مرا چاکرکی بود وفاجوی
گوید که مرا بندگکی بود وفادار
اندوه خورد، کو غم من خورد همی دی
اندیشه برد، کو بر من بود همی پار
نی نی که من او را دلکی نازک دیدم
از بهر مرا بر دل نازک ننهد بار
او را نتوان گفت که اندوه مرا خور
کان رامش دل نیست به اندوه سزاوار
عاشق منم اندوه مرا باید خوردن
ای عشق همه دردی واندوهی و تیمار
با این همه درد دل و اندوه چه بودی
گر دور نبودی زمن آن لعبت فرخار
تا چشم من از دیدن آن ماه جدا شد
انده مرا هیچ کران نیست پدیدار
چون زیر شدم زرد و نزار از غم هجرش
از من چه عجب داری گر ناله کنم زار
حال دل خود گویم نی نی که نه نیکوست
در مدح امیر انده دل گفتن بسیار
شهزاده محمد ملک عالم عادل
بو احمد بن محمود آن علم خریدار
آن بر همه شاهان بشرف سید وسرور
آن بر همه میران بهنر مهتر و سالار
برنا و به برنایی اندر هنر وی
عاجز شده پیران جهاندیده بیدار
پیری که بسالی سخنی خام نگوید
باشد بر او خام و سبک سنگ و سبکسار
در علم چنانست که او داند و ایزد
در جود چنانست که من دانم و زوار
زو پرس همه مشکل ودشوار جهان را
زیرا که بر او نبود مشکل و دشوار
صد نکته مثل در دو سخن با تو بگوید
وین معجزه زو دیدم، صد بار، نه یکبار
با این همه فضل و هنر و مملکت و عز
همچون ملکان نیست پر از کینه و جبار
هر چند جهان سخت فراخست ولی هست
پیش دل او تنگ تر از نقطه پرگار
یارب چه دلست آنکه در او گم شد و ناچیز
چیزیکه به شش روز نهاد ایزد دادار
داند همه چیزی جز از آن چیز که راهش
یکسو بود از ملت پیغمبر مختار
حقا که ندارد بر او دنیا قیمت
والله که ندارد بر او گیتی مقدار
منت ننهد برتو بکردار فراوان
داند که زمنت بشود رونق کردار
گر مملکت خویش بتو بخشد گوید
تقصیر همی باشد معذور همی دار
چو شاکری از نعمت او شکر گزارد
از شرم دو رخسار کند همچو گل نار
در تخته بنام ادبا دارد اثواب
در بدره بنام شعرا دارد دینار
اندر خور آن همت و آن نعمت و آن دل
طاقت جز از این باید یارب تو پدیدآر
او نام نکو جسته برنج از دل نازک
والله که بود نام نکو جستن دشوار
از بهر نکو نامی گفتار من و تو
بردل ننهد رنج مگر مردم هشیار
آنکو طلبد نام نکو باید کردن
با دیو به روز اندر سیصد ره پیکار
بر بیهده کس را نستایند و مر او را
از ریگ، ستاینده فزون بینم هموار
اندر خوی او گر خللی بودی، بیشک
پنهان بنماندی و بگفتندی ناچار
چشم بد ازو دور کناد ایزد کورا
چیزی نشناسم که نداد ایزد جز عار
نظاره گر آن چیز بگوید که ببیند
از میر همه فضل و هنر گوید نظار
ای شمسه ملک پدر و زینت عالم
ای نعمت اهل ادب و دولت احرار
آیین همه چیز تو داری و تودانی
آیین مه مهر نگهدار و بمگذار
آن کن که بدینوقت همیکردی هر سال
خز پوش وبکاشانه شو از صفه و فروار
فرمای که پیش تو بسازند حصاری
از آهن و پولاد مر او را درو دیوار
آتش بدو اندر فکن و عود فرو ریز
تا عود بگویم که چه گفته ست ببازار
از خانه ببازار همی گشتم یک روز
ناگاه فتادم به یکی کلبه عطار
عطار بکلبه در، با عود همی گفت
کاصل تو چه چیزست و چه چیزی زبن و بار
گفتم بگو ای عود که یک ذره ز عنبر
به باشد و خوشتر بود از عود بخروار
عنبر نه هماناکه چنین یارد گفتن
گفتی و خطا گفتی عذر آر و ستغفار
ای عرض تو بر چشم تو چون دیده گرامی
ای مال تو بر چشم تو چون دشمن تو خار
از عود گنهکارتر امروز بر من
آنست که شک دارد در هستی جبار
ز آتش بکن ای شاه مکافات گناهش
آتش بود ای شاه مکافات گنهکار
تا وقت خزان زرد بود باغ چو زر نیخ
تا وقت صبا سبز بود باغ چو زنگار
تا کوه چو مصمت بود اندر مه آذر
تادشت چو وشی بوداندر مه آذار
دلشاد زی وکامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار
هر روز یکی دولت و هر روز یکی عز
هر روز یکی نزهت و هر روز یکی یار
صد مهر مه دیگر بفزای بشادی
در دولت سلطان جهانگیر جهاندار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و اندوه عمیق شاعر اشاره دارد. شاعر نگران حال یار خود است و عشقی را بیان میکند که همراه با درد و رنج است. او از جدایی و دوری یار میگوید و اینکه اندوهش غیرقابل وصف است. در عین حال، شاعر به ستایش از پادشاهی عادل میپردازد که ویژگیهایی چون علم و مهارت دارد و به نیکی معروف است. او تأکید میکند که عشق و علم در زندگی انسان ارزشمندترین چیزها هستند و امیدوار است که عشق و زیباییهای دنیا همچنان در زندگیاش وجود داشته باشد. بهطور کلی، شعر ترکیبی از عشق، درد جدایی و ستایش از بزرگان است.
هوش مصنوعی: ای دل، تو چه میگویی از آنکه محبوبم به یاد من است؟ او میپرسد که حال و روز من چگونه است و کارهایم به چه صورت پیش میرود.
هوش مصنوعی: میگوید که من یک خدمتکار داشتم و دیگری میگوید من یک بندۀ وفاداری داشتم.
هوش مصنوعی: اندوه خوردم، کسی که غم من را میخورد. دیروز در اندیشهای بودم، کسی که همیشه بر من بود.
هوش مصنوعی: من، او را که بسیار لطیف و نازکدل میبینم، نمیخواهم که باری سنگین بر دل حساس من گذاشته شود.
هوش مصنوعی: او را نمیتوان گفت که غم من را بخورد، زیرا دل شاد و شاداب او به غمها نمیسازد.
هوش مصنوعی: من عاشق تو هستم و باید به درد و رنج خودم ادامه بدهم. ای عشق، تو تمام درد و غمهای من هستی و باید از این مصیبتها مراقبت کنم.
هوش مصنوعی: با وجود این همه درد و غم، اگر آن معشوق زیبا دور از من نبود، چه حال و روزی داشتم؟
هوش مصنوعی: زمانی که چشمم از تماشای آن ماه زیبا دور شد، اندوه و غم من به طور نامحدودی افزایش پیدا کرد و هیچ مرز و حدی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی از اندوه جدایی او به شدت غمگین و نزار شدم، چه انتظاری داری اگر از دل شکستگیام ناله کنم و زاری کنم؟
هوش مصنوعی: احوال دل خود را بیان نمیکنم، چون این کار در ستایش امیر پسندیده نیست و نمیخواهم از غم دلم سخن بگویم.
هوش مصنوعی: شاهزاده محمد، که جانشین عادل در دنیای حکومت است، پسر احمد، فرزند محمود، آنچه را که علم میدانست خریداری کرد.
هوش مصنوعی: او برتری و شرافتی دارد که از همه شاهان بالاتر و برتر است؛ همچنان که در میان همه فرمانروایان، او بهترین و با فضیلتترین است.
هوش مصنوعی: جواب جوانی در زمینه هنر از تجربه و دانش کهنهکاران نیز برتر است و حتی پیران با تجربه را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: پیری که در سن و سال خود حرفهای بیمعنا نگوید، نشاندهندهی آن است که او فردی ناتوان و بیارزش است.
هوش مصنوعی: در علم، خداوند دانشش بسیار گسترده و بیپایان است، در حالی که در بخش بخشش و رحمتی که به بندگانش دارد، من و برخی دیگر میتوانیم به اندازهای که میدانیم او را بشناسیم و درک کنیم.
هوش مصنوعی: از او بپرسید که چرا تمامی مشکلات و سختیهای دنیا برایش آسان و بیدردسر به نظر میرسد، چرا که او هیچ مشکلی را دشوار نمیبیند.
هوش مصنوعی: صد نکته و مضمون مختلف را میتوان در دو جمله به تو منتقل کرد و این شگفتی را من بارها دیدهام، نه تنها یک بار.
هوش مصنوعی: با وجود تمام داشتهها و شایستگیها، مانند پادشاهان نیست که از کینه و ظلم پر شده باشند.
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا وسیع و بزرگ به نظر میرسد، اما برای دل او به اندازهای تنگ و محدود است که از یک نقطه پرگار هم کمتر احساس میشود.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چقدر دل بیارزشی دارد که در آن گم شده است، در حالی که چیزی که به مدت شش روز توسط خداوند خلق شده، در مقایسه با آن بیارزش است.
هوش مصنوعی: هر کس به جز آن کسی که به راه واحد ملت پیامبر مختار (صلیالله علیه و آله) هدایت شده باشد، از همه چیز باخبر است.
هوش مصنوعی: به راستی که دنیا برای او ارزشی ندارد و قسم میخورم که جهان هم برایش اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر خوبیهای تو بر تو منت نمیگذارد، چون خوب میداند که رفتار تو میتواند باعث شکوه و زیبایی کارهایت شود.
هوش مصنوعی: اگر کشور تو را به خود بپذیرد، میگوید اشتباهاتی که انجام دادی قابل بخشش است و عذر تو را قبول میکند.
هوش مصنوعی: آنگاه که شکرگزار نعمتهای او باشی، از شرم و محبت، چهرهات همچون گل سرخ سرخ و زیبا میشود.
هوش مصنوعی: در تابلو که به ادبا اختصاص دارد، زینتهایی وجود دارد و در کیسهای که به شعراء تعلق دارد، سکههای طلا موجود است.
هوش مصنوعی: خداوندا، برای آن اراده و آن نعمت و آن دل قوی، جز از این راه، چیزی نباید بوجود آوری.
هوش مصنوعی: او به دنبال کسب نام نیکو و شایستگی است و با این حال، چقدر دشوار است که انسان چنین نامی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: به خاطر نیکو نامی، سخنان من و تو بر دل نمینشینند مگر اینکه مردم باهوش باشند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد نام نیکو داشته باشد، باید با دشمنان و چالشها به مبارزه بپردازد و در این راه تلاش و کوشش زیادی کند.
هوش مصنوعی: هیچ کسی را به خاطر بیفایده بودنش ستایش نمیکنند و من در اینجا کسی را میبینم که از سنگریزه هم بیشتر مورد ستایش قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر در ویژگیهای او ضعفی وجود داشت، قطعاً آن را پنهان نمیکرد و بیتردید در مورد آن صحبت میشد.
هوش مصنوعی: خدایا، دور کن چشم بد را از او، چرا که من جز ننگ و عار چیزی نمیشناسم که از جانب تو داده نشده باشد.
هوش مصنوعی: کسی که ناظر و تماشاگر است، تنها دربارهی آنچه میبیند صحبت میکند. او از ویژگیها و هنرهای بزرگ بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای خورشید پادشاه و زینت جهان، ای نعمت برای اهل علم و آزادیخواهان.
هوش مصنوعی: تو از تمامی اصول و قوانین زندگی آگاه هستی و قدرت فهم آنها را داری. فقط باید به یاد داشته باشی که عشق و محبت را حفظ کنی و هرگز آن را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: آن کار را به یاد داشته باش که در این زمان هر سال انجام میدادی، لباس خز بپوش و از بالای منزلت پایین بیا.
هوش مصنوعی: بفرمای که برای تو دژی محکم از آهن و فولاد بسازند و دیواری دور آن بکشند.
هوش مصنوعی: برای او آتش بیفکن و بخوراک عود بریز تا از بوی عود بفهمم که در بازار چه میگذرد.
هوش مصنوعی: یک روز در حال گشتن از خانه به بازار بودم که ناگهان به یک کلبه عطار برخورد کردم.
هوش مصنوعی: عطار در کلبهاش نشسته و با عود مینوازد و میپرسد که تو چه ویژگیهایی داری و چه چیزی از خود بروز میدهی.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای چوب خوشبو، اگر حتی کمی از بوی عطرِ عنبر را داشته باشی، برایم خوشایندتر از این است که چوب زیادی از عود داشته باشی.
هوش مصنوعی: عطر مشک نه همان چیزی است که به آسانی میتوان دربارهاش سخن گفت. تو اشتباه گفتی، پس بهتر است عذرخواهی کنی و طلب بخشش نمایی.
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو برای من خیلی ارزشمند و گرامی است، اما مال و ثروت تو برای تو مانند یک دشمن و دردسر است.
هوش مصنوعی: امروز برای من از عود (بوی خوشی که از سوختن چوب خوشبو به مشام میرسد) گناهکارتر است، چون کسی که در وجود قدرت و قوت خدا شک دارد.
هوش مصنوعی: ای شاه، مجازات گناهکاران همواره با آتش در ارتباط است و باید بدانید که نتیجه اعمال ناپسند، عذاب و سختی خواهد بود.
هوش مصنوعی: باغ در فصل پاییز زرد و زیباست مانند زر، اما در زمستان و با سردی و وزش باد، به حالت خشکی و زنگار میرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کوه در مه آذر همچنان پابرجا و ثابت بماند، دشت نیز در مه آذر مانند وحشی و بیقرار خواهد بود.
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال زندگی کن و با خوشی و عشق به همسرت، چون گل تازه در باغ گلها، لذت ببر.
هوش مصنوعی: هر روز تجربهای تازه و خوشایند داریم، هر روز عزت و بزرگی جدیدی به دست میآوریم، هر روز به خوشی و نشاط میپردازیم و هر روز دوستی نیکو را در کنار خود داریم.
هوش مصنوعی: صد مه دیگر برای شادی در سلطنت جهانگیر و دارنده دنیا بیفزای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی
همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
[...]
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟
جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
[...]
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار
چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار
ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
[...]
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
همواره سیه سرش ببرند از ایراک
هم صورت مار است و ببرند سر مار
تا سرش نبری نکند قصد برفتن
[...]
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.