گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۴

 

ای دل اگر از خویشتن امروز بمیری

جاوید شوی زنده چو از من بپذیری

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۴

 

دارم هوس امروز بلونی خمیری

جای است اگر در هوسش زار بمیری

گر صحن برنجی فتد امروز، به دستت

زنهار بنوشی همه را بر سر سیری

باید که بود معده پر امروز، به هر حال

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۶

 

بر نعمت بازار مرا چون نظر استاد

میل دل بیچاره به شیر و شکر افتاد

بریان چو بدیدم به کسی فاش نگفتم

تا شد خبرم، در همه شهر این خبر افتاد

از مفلسیم دست به بریان نرسد زان

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۳

 

آیم به نهانی به سر کوی تو هر شب

جویان لب لعل تو ای دوست لبالب

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۳

 

هر چند که نان است در آفاق مقرب

خواهد دل من صحنک پالوده لبالب

از گرده ما هست مه چارده دریاب

وز شمسی ما شمس فلک آمده در تب

این حسن و ملاحت که بود نان تنک را

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۸

 

تا بر رخ آن مه نظر انداخته دیده

صد گونه بلا این دل بیچاره کشیده

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۸

 

آن کس که لب دلبر سنبوسه گزیده

صد شکر خدا را که به مقصود رسیده

امروز چه حال است که آن بره بریان

چون آهوی وحشی ز من خسته رمیده

بوی حبشی پست کند نکهت نان را

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۰

 

دارم دل دیوانه گرفتار به بندی

ای همنفسان در خم ابروی کمندی

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۰

 

گر دست دهد آه مرا شربت قندی

از غم نرسد بر دل من هیچ گزندی

در قید اسیب است دل و کی شود آزاد

مرغی که در افتاد به ناگه به کمندی

در دیده من خوبتر از قامت زناج

[...]

صوفی محمد هروی
 
 
sunny dark_mode