گنجور

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف

 

این دیده بماند خیره در ماتم او

خونابه فسرده گشت اندر دم او

حمیدالدین بلخی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۱

 

یا رب چه خوش است زلف خم در خم او

و آن عارض چون شیر و می اندر هم او

شد زنده دل مردهٔ اوحد زدمش

بی شک دم عیسوی است امشب دم او

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۰

 

خود دمدمه ای است آدمی از دم او

عالم همه سایه است از عالم او

تاج سر کیقباد و جمشید ارزد

خاک قدم سوختگانِ غم او

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۷۰

 

دل را چه محل کاو بپذیرد غم او

جان را چه خطر بود که گیرد کم او

حاصل زجهان دمی است یا دم زدنی

باری چو زدم نمی گریزد دم او

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۲۴

 

خون گشت دلم ز زخم بی مرهم او

بر خاک چنانکه می شمردم دم او

تا بازپسین نفس کز وکشت جدا

می گفت مرا که الله الله غم او

کمال‌الدین اسماعیل
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸۷

 

لاله دمد از خون شهیدان غم او

تا حشر در آیند به خوان علم او

از جور و وفا و ستم هر که بپرسی

در عشق مساوی ست وجود و عدم او

می زد رقم غالیه نقاش سیه کار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۱

 

آن سرو که شادند جهانی به غم او

هر سو که خرامد سر ما و قدم او

باشد ستم از یار کرم شکر که بگذشت

در حق من خسته دل از حد کرم او

بر لوح دلم صورت خط تو رقم زد

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

خاکم بره پیک حریم حرم او

باشد که بجایی برسم در قدم او

بر داغ دلم مرهم راحت مگذارید

تا کم نشود راحت درد و الم او

زین گونه که بر من ستم دوست خوش آید

[...]

هلالی جغتایی
 
 
sunny dark_mode