گنجور

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱

 

در طاس فلک جرعه شادی و غم است

گه محنت و دولتست و گه بیش و کم است

آسوده دلی بود که هر جرعه چرخ

نوشید و ننالید اگر جمله دم است

مهستی گنجوی
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۳

 

بر لوحِ دلت نقشِ دو عالم رقم است

رو لوح بشوی و ز ناحق دودم است

ور با عدمت برَند اصلت عدم است

انگار نزادهای بمیر این چه غم است

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۴۰

 

لطف تو و قهر تو همیشه به هم است

لکن چو ضعیفیم به جان در ستم است

ای آنکه ز هیچ هر چه خواهی بکنی

با من همه آن کن که طریق کرم است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۰

 

هر دل که درو مایهٔ تجرید کم است

بیهوده همه عمر ندیم ندم است

جز خاطر فارغ که نشاطی دارد

دیگر همه هرچ هست اسباب غم است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۱

 

عالم همه محنت است و ایّام غم است

گردون همه آفت است و گیتی ستم است

فی الجمله چو در کار جهان می نگرم

آسوده کسی نیست وگر هست کم است

اوحدالدین کرمانی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

دریای سرشک دیده پرنم ماست

وان بدر که بر کوه نتابد دل ماست

در حسرت همدمم بشد عمر عزیز

ما در غم همدمیم و غم همدم ماست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

گفته ست یکی حکیم کامل حکم است

راحت ز جهان مجوی کاندر عدم است

هر چیز که عین راحتش می دانی

آن راحت محض نیست دفع الم است

مجد همگر
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

گیرم که مرا هر سر مو یک قلم است

گر شرح غمت نویسم این نیز کم است

بس دم نزم که بر دل روشن تو

حاجت سخن نیست که دل جام جم است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

شهدی همه نیش است و در او نوش کم است

بگذار که با وجود هستی عدم است

شهدی که تو چون مگس بر او شیفته یی

چون نیک در او فرو روی زهر غم است

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

انجام وجود اهل عالم عدم است

پایان سرور و راحت و ذوق غم است

بسیار مکش در طلب راحت رنج

کین جنس بسی عزیز و بسیار کم است

فضولی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

این چنین مشکین که زلف میرماست

چون که بی عقلیم آن زنجیره ماست

شیخ بهایی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

ای آنکه ترا حریم گردون حرم است

گر خون خوری از ساغر گردون چه غم است

دنیا چو رحم دان و در او خود را طفل

خون است غذای طفل تا در رحم است

میرداماد
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

ای آنکه غمت پردگی محمل ماست

حسن تو چو گل دمیده ز آب و گل ماست

تو خواه به گل نشین و خواهی با خار

کآنکس که ربوده دل ز ما در بر ماست

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

از باده گذشتیم بپاکان قسم است

شستیم ز جام دست اگر جام جم است

توفیق ثبات هم خدا خواهد داد

آری تاریخ (هم ثبات قدم) است

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

بر هرچه نگاه کردم اسباب غم است

چیزی که ازو دلم شود شاد، کم است

ما را به وصال او چه جای شادی ست

در کشتن شمع، صبح تیغ دو دم است

سلیم تهرانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای خواجه که بسیار خوری چون تو کم است

بطنت چو دهل ز پای تا سرورم است

در سیری از گرسنگی می نالد

هر آرغ تو نالهٔ درد شکم است

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

نواب کزو رواج جود و کرم است

سرهای سران پیش بزرگیش خم است

در سایهٔ عدلش همه را آرام است

جز من که مرا دوری از آن در ستم است

جویای تبریزی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

در کشور ری که رشگ باغ ارم است

شعر از چه زیادست و شعیر از چه کم است؟

این شهر ری و عروس ملک عجم است

یا آفت دینار و بلای درم است؟

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

افزود اگرش به لاله سنبل چه کم است

آمد سوسن طراز سوری چه غم است

فرمان خط از عزل تعلق ما را

سردار مثال مصطفی و رقم است

یغمای جندقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

دلبر بسیار و دل نگه دار کم است

وز همدهی جمله جهان رنج و غم است

گر اهل دلی تو دل به دلداری ده

کو همدم هر دم تو و عین دم است

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۲
sunny dark_mode