گنجور

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از گرمی خورشید رخ روشن او

رنجورتر است از دل عاشق تن او

یک روز که فرصت بود از دامن او

چون سایه درون شوم به پیراهن او

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای جود و جمال ملک رام آمده ای

گیرنده دست خاص و عام آمده ای

با هر که ربوده در کلام آمده ای

چون جامه او بر او تمام آمده ای

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای بنده دولت تو هر آزادی

شاگرد کفایت تو هر استادی

گر بسته چرخ جز تو کس بگشادی

امید مرا نزد تو نفرستادی

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

ای دل مخور اندیشه فردا بیشی

نزدیک مشو به غم ز دوراندیشی

با عقل مگیر تا توانی خویشی

کز لهو ترا عقل دهد درویشی

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

ای خدمت تو بر رهی آمال رهی

هم جان رهی تراست هم مال رهی

گر نیک شوی نیک شود حال رهی

گر بد گردی بد شود احوال رهی

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱

 

ای دوش فلک را علمت گشته ردا

در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا

بادات فدا هر که به گیتی چو منست

تا خلق جهانت همه باشند فدا

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۲

 

تا یک نفس از حیات باقیست مرا

در سر هوس شراب و ساقیست مرا

کاری که من اختیار کردم این بود

باقی همه کار اتفاقیست مرا

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳

 

از روز نخست کاین دلم رای تو جست

دیده‌ست جفای سخت و پیمانی سست

بودم ز تو دلشکسته از روز نخست

ناید ز دل شکسته پیمان درست

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۴

 

شاهی که جهان را به وجودش ناز است

بر خیل قضا خنجر او طناز است

با رایت او فتح و ظفر دمساز است

عزالدین ابوالعصب خباز است

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۵

 

شاهی که ملوک را ز عدلش بیم است

هفت اندامش صلاح هفت اقلیم است

از ده یک ملک او فلک دو نیم است

سلطان مظفر ملک ابراهیم است

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶

 

تا جان مرا باده مهرت سوده است

جان و دلم از رنج غمان آسوده است

گر باده به گوهر اصل شادی بوده است

پس چون که ز باده تو رنج افزوده است

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷

 

چون یار به بوسه دادنم بار گرفت

زلفش بگرفتم از من آزار گرفت

چون یاری من یار همی خوار گرفت

زان خواست به دست من هی سار گرفت

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸

 

با انده جفت گشتم از شادی فرد

ایام وفا چیست ولی چتوان کرد

اندیشه چو دانش است می باید داشت

اندوه چو روزی است می باید خورد

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۹

 

هر تیر که در جعبه افلاک بود

آماج گهش این دل غمناک بود

تا چرخ چنین ظالم و بی باک بود

آسوده کسی بود که در خاک بود

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۰

 

ای کرده گران غمت سبکباری من

خندان دو لبت ز گریه و زاری من

دیوانه شدم دریغ هشیاری من

ای خفته میازمای بیداری من

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۱

 

چون زور ملک چرخ درآورد به زه

از چرخ ملک بانگ برآورد که زه

خم داد ز شست تیز و برداشت گره

بگشاد گشاد او مسام دو زره

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۲

 

از شیرینی چون به سخن بنشینی

وز دو لب خود شکر به دامن چینی

در بوسه مرا لب تو گوید بینی

هرگز شکر لعل بدین شیرینی

ابوالفرج رونی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode