گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

ای چشمه ی نوشت بروان بخشی فاش

حیران شده در نقش جمالت نقاش

هیچست جهان از نظرم چون دل تنگ

ور مهر رخ تو هست گو هیچ مباش

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

ناگشته شبی چو طره هم زانویش

در پای فتاد کارم از گیسویش

دل در سر او رفت و من سوخته دل

خوردم جگر سوخته از پهلویش

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

ای خواجه شه مملکت آرائی باش

وافاق بگیر و فارغ از شاهی باش

خواهی که بمنزلت جهانی باشی

بگذر ز جهان و هر کجا خواهی باش

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

ای لعل لبت برده ز یاقوت سبق

ریحان ز حیا پیش خطت شسته ورق

گر سرو زند لاف که چون قد توام

مشنو سخنش که الطویل الاحمق

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

روزی که من از جهان روم با دل تنگ

گردون زندم شیشه ی هستی بر سنگ

بر تربت من کسی نگرید جز جام

در ماتم من کسی ننالد جز چنگ

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

هر صبح که از پرده برون آید گل

وز مرغ سحر در چمن افتد غلغل

گلبانگ زند بلبله چون بلبل مست

کای مطرب خوش سرای قل قل قل قل

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

ای من شده بی رخ تو از ناله چونال

وز باغ غمت ندیده جز ناله منال

بر چادر شب مردمک دیده ی من

تقریر کند نقش تو لیکن بخیال

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

ای لعل تو آتش زده در آب زلال

در پرده ی دیده لعبتی چون تو خیال

روی چو مه تو لشکر عارض چین

ابروی کژت حاجب سلطان جمال

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای سنبل تو ریخته در دامن گل

وز مشک سیه بیخته پیرامن گل

خال سیه تو هیچ می دانی چیست

زنگی بچه ئی نشسته بر خرمن گل

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

ای مهر رخت مشعله ی دیده ی دل

آشوب غمت مشغله و توده ی گِل

جان در سر رشته ی تو نتوانم کرد

زیرا که ازین هیچ نگردد حاصل

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

ای طرفه که نشنید کسی آوازم

از پرده بر آواز برون شد رازم

تا غرقه ی دریای محبت شده ام

یک لحظه بمحبوب نمی پردازم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

عیبم مکن ای خواجه که تا من هستم

بی جان و بدن قائم و بی مِی مستم

مانند خضر زنده ی جاوید شدم

چون دست ز آب زندگانی شستم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

از باده ی بیخودی بر انسان مستم

کاگاه نیم که نیستم یا هستم

آندم که در آردم ز پای آتش دل

بیرون ز قدح کسی نگیرد دستم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

آن فتنه که تاماش بچنگ آمده ایم

با هستی خویشتن بجنگ آمده ایم

می گفت دلم با نمک از غایت شور

کز پسته ی او نیک بتنگ آمده ایم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

جانا ز من بی سر و بی پات چه غم

وز ناله ی عاشقان شیدات چه غم

در پای مران پیاده کز دست افتاد

گر بر رخ او نهی رخ از مات چه غم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

بیروی تو من در آرزویت میرم

دور از رویت بر سر کویت میرم

من شمعم و خورشید توئی طرّه ی شب

بردار ز رو که پیش رویت میرم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

با درد غم تو نام درمان نبرم

بی مهر تو یکروز بپایان نبرم

از دست تو کی جان برم ای جان جهان

کز دست تو گر جان ببرم جان نبرم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

بر دست خیال چشم مستت خوابم

از آتش سودای تو رفتست آبم

زین پس من و آب دیده و خاک درت

باشد که گشادی بود از این بابم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

ایدل دو جهان بدیده ی جان می بین

پیدا بگشا دیده و پنهان می بین

تا صورت جان در رخ جانان بینی

در آینه ی جان رخ جانان می بین

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

ایدل طلب درد کن و درمان بین

در عالم جان نه قدم و جانان بین

بگذر ز حجاب کفر و ایمان آنگاه

در صورت کفر معنی ایمان بین

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
sunny dark_mode