ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۴
یک نیم رخت الست منکم ببعید
یک نیم دگر ان عذابی لشدید
بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۵
آورد صبا گلی ز گلزار امید
یا روح قدس شهپری افگند سفید
یا کرد صبا شق ورقی از خورشید
یا نامهٔ یارست که آورد نوید

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۶
گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید
فیالحال دلم خون شد و از دیده چکید
چشم تو نکو شود به من چون نگری
تا کور شود هر آنکه نتواند دید

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۷
هر چند که دیده روی خوب تو ندید
یک گل ز گلستان وصال تو نچید
اما دل سودا زده در مدت عمر
جز وصف جمال تو نه گفت و نه شنید

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
چون قفل نشاط را شود باغ کلید
از ساعد گل روی بجو جام نبید
گردون ز بساط ابر در دامن خوید
در شاخ زمرد افگند مروارید

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
صد بار بدل پند بکردم نشنید
وز خود رائی بدو رسید آنچه رسید
این دیده بیچاره بدو در نگرید
دیدی کز دیدن او دیده چه دید

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
آهو با شیر کی تواند کوشید
جوجگک با باز کی تواند پرید

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲
احسان خداوند به من بنده رسید
بر شاخ امید من بر و برگ دمید
والله که من از جاه تو آن خواهم دید
کآن نوع کس از خلق نه گفت و نه شنید

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶
از باغ طرب گشت گل وصل پدید
جان همچو نسیم بر گل وصل وزید
ما و تو کشیم بر گل وصل نبید
کز خار فراق بر گل وصل دمید

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰
اندر ریشم همه خسک پاک برید
گوریش خسک گفت مرا هر که بدید
این محنت بین که بر من از حبس رسید
کز ریش همه شبم خسک باید چید

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان
به زآنکه فروشند چه خواهند خرید

خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۰
تا زُهره و مَهْ در آسمان گشته پدید،
بهتر ز میِ ناب کسی هیچ ندید؛
من در عجبم ز میفروشان، کایشان،
زین بِهْ که فروشند چه خواهندخرید؟

خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۱
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش، دمی خوشتر از این نتوان یافت
خوش باش و بیندیش که مهتاب بسی
اندر سر گور یک به یک خواهد تافت

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
گفتم که ز خردی دل من نیست پدید
اندوه بزرگ تو در او چون گنجید
گفتا که ز دل بدیده باید نگرید
خرد است و بدو بزرگها به توان دید

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۴
اکنون که سیاهی ای دل چون خورشید
بیشت باید ز عشق من داد نوید
کاندر چشمی تو از عزیزی جاوید
چون دیدهٔ دیدهای سیه به که سفید

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵
ای دیدن تو راحت جانم جاوید
شب ماه منی و روز روشن خورشید
روزی که نباشدم به دیدارت امید
آن روز سیاه باد و آن دیده سپید

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خورشیدی که نورت از روی امید
گفتم که به صدر ما نماند جاوید
ناگه به چه از باد اجل سرد شدی
گر سرد نگردد این نگارین خورشید

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷
یک ذره نسیم خاک پایت بوزید
زو گشت درین جهان همه حسن پدید
هر کس که از آن حسن یکی ذره بدید
بفروخت دل و دیده و مهر تو خرید

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
گازُر بچهای به روی رَخشان خورشید
دو چشم من آب گیر دارد جاوید
زیرا که به آب است و به خورشید امید
مر گازر را تا بشود جامه سپید

عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق
نادیده هر آنکسی که نام تو شنید
دل، نامزد تو کرد و مهر تو گزید
چون حسن و لطافت جمال تو بدید
جان بر سر دل نهاد و پیش تو کشید
