عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
خورشید خراسان و خدیو زابل
از نخشب و کش بهار گردد کابل
غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون
جیحون به پل دارد و یبغوی به غل

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۴
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۵
درماند کسی که بست در خوبان دل
وز مهر بتان نگشت پیوند گسل
در صورت گل معنی جان دید و بماند
پای دل او تا به قیامت در گل

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۶
شیدای ترا روح مقدس منزل
سودای ترا عقل مجرد محمل
سیاح جهان معرفت یعنی دل
در بحر غمت دست به سر پای به گل

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۷
ای عهد تو عهد دوستان سرِ پُل
از مهر تو کین خیزد و از قهر تو ذُل
پر مشغله و میان تهی همچو دُهُل
ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گُل

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۸
در باغ کجا روم که نالد بلبل
بی تو چه کنم جلوهٔ سرو و سنبل
یا قد تو هست آنچه میدارد سرو
یا روی تو هست آنچه میدارد گل

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۷۱
من آن توام تو آن من باش ز دل
بستاخی کن چرا نشینی تو خجل
گر جرم همه خلق کنم پاک بحل
در مملکتم چه کم شود؟ مشتی گل

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل
بر تارک خورشید نهی پای محل
مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل
جاوید رقم ز دست بر لوح ازل

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
گویند مرا بهجر آن ماه چگل
برنه ز شکیب و صبر زنجیر بدل
زنجیر بدل چه سود از صبر که هست
زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲
دیدم صنمی ز نور باری نه ز گل
دیدم پسری بروی محراب چگل
زوبین بدور و فکنده آن مهر گسل
از دیده بجان بر زند از دست بدل

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳
از طعنه و قول دشمن ای مهر گسل
جز باد دگر هیچ نیاید حاصل
گر طعنه او مرا بگرداند دل
اندود توان چشمه خورشید بگل

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۱
رویت بر من چنان که گل بر بلبل
من بر رویت چنان که بلبل بر گل
عشقت بر من چنان که غل بر صلصل
من بر عشقت چنان که صلصل بر غل

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۳
بنگر که ز شاخ می چه گوید صلصل
بفسردمی و گشت به باغ اندر گل
بنگر که چه پاسخ آرد او را بلبل
بگداخت گل و گشت به جام اندر مل

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۴
چون روی بتان گشت به باغ اندر گل
چون آب حیات شد به جام اندر مل
در هر چمنی خاست ز بلبل غلغل
بر گل می نوش بر نوای بلبل

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۵
خامش نشود همی ز غلغل بلبل
بشنو که خوش آیدت ز بلبل غلغل
ای دو لب تو گل و دو رخسار تو گل
مل ده بر گل که خوش بود بر گل مل

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹
از جرم گِلِ سیاه، تا اوج زحل
کردم همه مشکلاتِ کلی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حَیَل
هر بند گشاده شد به جز بند اَجل

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
آن را که چو ما سرشت باشد از گل
بی خارشکی نباشد ای مهر گسل
من همچو توام ز من چرائی تو خجل
تو خارش تن داری و من خارش دل

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴
ای تیغ تو با قوت مریخ و زحل
رای تو چو آفتاب در برج جَمَل
گر خصم تو بر چرخگریزد بهمثل
در دامن عمر او رسد دست اجل

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۳
هر چند شدم ز عشق تو خوار و خجل
در عشق به جز درد ندارم حاصل
از تو نکنم شکایت ای شمع چگل
کین رنج مرا هم از دل آمد بر دل

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۴
ای عهد تو عهد دوستان سر پل
از وصل تو هجر خیزد از عز تو دل
پر مشغله و میان تهی همچو دهل
ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گل
