گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

در کوی تو صد هزار صاحب هوس است

تا خود، به وصال تو، که را دسترس است

آن کس که بیافت، دولتی یافت عظیم

و آن کس که نیافت، داغ نایافت بس است

باباافضل کاشانی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

نیکویی کن چون که ترا دسترس است

کاین عالم یادگار بسیار کس است

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۸ - داستان پیر نابینا

 

نیکویی کن چون که ترا دسترس است

کاین عالم یادگار بسیار کس است

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۸ - داستان پیر نابینا

 

نیکویی کن چون که ترا دسترس است

کاین عالم یادگار بسیار کس است

ظهیری سمرقندی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۴۴

 

شمع دل من روی چو شمع تو بس است

چون روی تو نیست شمع و شاهد هوس است

با ما چو غم تو ساعتی یک نفس است

در حسرت این واقعه بسیار کس است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۷۱

 

مقصود ز روزگار این یک نفس است

جویندهٔ این حدیث بسیار کس است

تذکیر مذکّران بی حاصل را

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۱

 

مر وصل ترا هزار صاحب هوس است

تا خود به وصال تو که را دسترس است

آن کس که بیافت راحتی یافت تمام

وانکس که نیافت رنج نایافت بس است

مولانا
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

لب بر لب من نهاد این لطف بس است

می‌گفت که با کشته خویشم هوس است

جان زندگی‌ای یافت ز بوی نفسش

معلومم شد که زندگانی نفس است

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

با دیده و ره ندیده بسیار کس است

با دیده وری رو اگرت دست رس است

نادیده به خویشتن به جایی نرسی

در خانه اگر کس است این نکته بس است

حکیم نزاری
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۸

 

ای آن که تو را دولت شاهی هوس است

و آزادی بندگان تو را دسترس است

آزاد کن او را که بود بنده عشق

کان دلشده را بندگی عشق بس است

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

جان یک نفس است و عمر مرغ قفس است

بیهوده نفس مزن چو عمرت هوس است

جوکی نزد نفس پی عمر دراز

دریاب سخن که عمر پای نفس است

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

دل گفت مرا علم لَدُنی هوس است

تعلیمم کن اگر تُرا دست رس است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

دل گفت مرا علم لَدُنی هوس است

تعلیمم کن اگر تُرا دست رس است

شیخ بهایی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۱۱

 

از کوتهی، ار عمر درازت هوس است

جاوید اگر شوی همان یک نفس است

خر تیرهٔ‌ای الاغ تا کی شرمی

درماندهٔ‌ای مزبله تا چند بس است

رضی‌الدین آرتیمانی
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

ای عشق که مدح تو همین عشق بس است

برقی ست که موسی اش یک مشت خس است

نی نی در مستی نزنم، گلزارست

کش موسی عمرا ن گل مشکین نفس است

عرفی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

ایدل گر رفع احتیاجت هوس است

بر خویش بگیر تنگ تا دست رس است

حاجب کمتر چو دستگه نیست فراخ

خاریدن گوش را یک انگشت بس است

کلیم
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

از هر نعمت که در جهان دسترس است

همصحبتی مردم نیکو هوس است

ما را که بصحبتیم دایم زنده

آمد شد دوستان بجای نفس است

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

انسان که ز جسم طوطیی در قفس است

در آمدن و رفتش الله بس است

از موج نفس شیشه زهم می پاشد

با آنکه بنای صنعتش بر نفس است

جویای تبریزی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۶۲ - عزیز کاشانی قُدِّسَ سِرُّه

 

دل گفت مرا علم لدنی هوس است

تعلیمم کن گرت بدان دسترس است

گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

رضاقلی خان هدایت