نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۲ - عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر
کردی فلک ترنج پیکر
ریحانی او ترنجی از زر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۳ - در صفت عشق مجنون
لیلی ز خروش چنگ در بر
مجنون چو رباب دست بر سر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
پیران قبیله نیز یک سر
بستند برآن مراد محضر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
تا او نشود درست گوهر
این قصه نگفتنی است دیگر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
کاینجا به از آن عروس دلبر
هستند بتان روحپرور
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
گفتند به اتفاق یک سر
کز کعبه گشاده گردد این در
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
میگفت گرفته حلقه در بر
کهامروز منم چو حلقه بر در
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی
سوسن نه زبان که تیغ در بر
نی نی غلطم که تیغ بر سر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
صحرا همه نیزه دید و خنجر
وآفاق گرفته موج لشگر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
پیران قبیله خاک بر سر
رفتند به خاکبوس آن در
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را
دندان تو از دهانهٔ زر
هم در صدفِ لب تو بهتر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ
حوضی شده چون فلک مدور
پاکیزه و خوش چو حوض کوثر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ
چون کِشتهٔ خشک ماند بیبر
خواه ابر ببار و خواه بگذر»
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۷ - بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی
گر تیغ روان کنی بدین سر
قربان خودم کنی بدین در
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابنسلام
کاین شاهسوار شیر پیکر
روی عرب است و پشت لشگر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
زان بویِ خوش دماغپرور
اعضاش گرفته رنگ عنبر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
دیدش چو برهنگان محشر
هم پای برهنه مانده هم سر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر
چون تو خلفی به خاک بهتر
کز ناخلفی برآوری سر
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر
گه خاک ورا گرفت در بر
گه کرد ز درد خاک بر سر